(ویرایش)
ظهر اومد گفتم ماساژم بده البته چون شب قبلش کلی ماساژم داده بود منم جوری حرف زده بودم که انگار کاری نکرده ناراحت بود گفتم ماساژم بده بدون توجه به این که من مریضم گفت مثل ماساژ دی شب قدر نمی دونی منم عصبانی شدمو دعوا راه انداختم بعد زود اومد عذر خواهی کرد خلاصه اشتی کردیم با هم رفتیم حموم در اومدیم با وجود بی حالی رفتم شام درست کردم بعد بهش می گم بذار دادش بزرگت برا مادرت دفترچه بگیره اونم گفت نه من دوست دارم خودم بگیرم چون اون خودش هیچ اقدامی نمی کنه منم عصبانی شدم گفتم من راضی نیست اونم گفت من براش اگه بشه دفترچه می گیرم منم گفتم بی خود می کنی حرامش باشه اونم شدیدا ناراحت شد البته قبلش کلی با منطق برام توضیح داد من چون از ظهر بهانه گیری می کردم اعصابم خورد بود فقط جیغ داد می زدم