(ویرایش)
خواستم از تجربم براتون بگم...بگم به هیچ وجه نا امید نباشید ی روز میرسه مثل من این روزای سختتون براتون مثل ی خوابه بده ک تموم شده وقتی بیدار میشید میگید اخ جون خواب بود...منم حدود ۳ سال مشکل شمارو داشتم کلی دکتر رفتم کلی تلاش کردم بالاخره تونستم دخولو انجام بدم اونم با کلی پماد و این چیزا...برای خودم اصلا هم لذت بخش نبود همون بار اول باردارشدم و سقط شد....بعداز سقط دوباره روز از نو..... کلی گریه میکردم شبا با اینکه شوهرم اصلا نارضایتیشو نشون نمیداد و کاملا معقول رفتار میکرد امامثل خیلی از شما از اینده این مدل زندگی میترسیدم....نکنه همه چیم بر باد بره وهزار ترسه دیگه
.....رفته بودم حرم امام حسین اولین بار بود میرفتم شاید خیلیا خیلی چیزایی دیگه بخوان ولی من تنها خواستم حل مشکلم بود با کمال نا باوری وقتی ب ایران برگشتم با اینکه قبلم میدونستم انجمن چطوره ولی پیگیرش نبودم پیامارو خوندم ولی محال بود برام این حرفا (من از دکتر زنانم میترسیدم و کلا معاینه بجز زمان سقط نشده بودم)با این حال دلو زدم ب دریا و کاربر خاموش بودم تمرینا انجام میدادم....واسه اینکه انگیزم کم نشه گاهی پیام دوستانو میخوندم ...شاید ب یک هفته نکشید مشکلم حل شد انگار سال ها بود دخول داشتم حتی شوهرمم باورش نمیشد شب اول دوتامون کلی گریه کردیم...کلی برای خانم خیابانی دعا کردم ک الهییی هرچی از خدا بخوان خدا بهشون بده .....
خطابم به اوناییه که انگیزشون کمهههه فک میکنن اخر خطه من هم عین شمابودم من هم فک میکردم محال و با فکرش همش گریه میکردم اما به خواستم رسیدم و زندگیم طبیعی داره پیش میره نگران نباشید شما با بقیه فرق ندارید فقط کافیه اراده کنید ....اراده اراده اراده بیشتر از همه این ترس تمام جون ادمو میخوره...به ترس اهمیت ندید بگید ک میتونید...شبا ک دارید میخوابید و روزا دارید کار انجام میدید دخول کاملو تو ذهنتون تجربه کنید ببینید تو ذهنتون چقد راحته و این قولو بی شاخ ودمو بکشید ...اگه ذهنتون درست بشه همه چی حله...