(ویرایش)
راسی
من بانو شدم
اصلا باورم نمیشه که بالاخره شد
موقع رابطه هم گریه میکردم هم میخندیدم. همسرم هی میگفت دیدی شد دیدی تو میتونستی
یه مقدار درد داشتم ولی خیلی راحت تر از دیلاتورا بود. فقط نمیشد زیاد جلو عقب بره اونوقت سفت می کردم خودمو. اولشم کلی به همسرم گفتم نگهش داره و تکون نده تا بتونم خودمو شل کنم.
خیلی خودمو منقبض میکردم ولی یه نفس عمیق میکشیدم و یکم بهتر میشدم. فکر میکنم به مرور زمان بتونم بیشتر خودمو ریلکس نگه دارم.
باورم نمیشه که بالاخره شد. منی که از گوش پاک کن هم می ترسیدم از کگل چندشم میشد امروز تونستم رابطه واقعی رو تجربه کنم.