(ویرایش)
بهتون تسلیت میگم . غم بزرگیه . خدا برای هیچکس نیاره .
موقع زایمانم با یه بنده خدایی توی یه اتاق بودم . هردو وزن بچمون زیاد بود نزدیک 4 کیلو به بالا . هیچ کدوم دردمون نگرفت هر چی امپول و سرم اینا میزدن و زیر زبونی میدادن و راه میرفتیم و غذا میخوردیم و...
تا شب شد که من کیسه ابم پاره شد به همراه مایع سبز رنگ . اونیکه خدمات بود یا یکی از تازه کارا که جامو اومد تمیز کنه میگفت باید بری عمل بچت مدفوع کرده کیسه ابتم پاره شده دردم نداری .
ولی این پرستارا بیخیال بودن . هر چی گفتم به دکتر بگید بیاد خبر بهش نمیدادن .
اخر سر نشستم همونجا زار زار گریه کردم دلشون سوخت . تا زنگ زدن دکتر سریع اومد بنده خدا . خودم دیدم از همونجا زنگ زدن دکتر گفت سریع برا عمل اماده کنید . خودشم زود اومد . دمش گرم . عملم خوب بود خداروشکر راضی بودم . اذیت نشدم .
ولی اون بنده خدا هم اتاقیم تا فرداش امپول خورد . ورم کرد از بس امپول و سرم خورد . درد زایمانم کشید بچش بیرون نیومد . اخر سر سزارین شد بچشم مدفوع خورد خفه شد . بستری شد . اینقد مدفوع خورد و دیر شد که رنگ بچه سیاه شد .
واقعا اصرار زیاد به زایمان طبیعی رو نمیفهمم .
دکترم همینکه داشت دترمو بیرون میکشید میگفت شانس اوردی تو نمیتونستی زایمان طبیعی اینو بدنیا میاری . گفتم الان اینو میگن واقعا . میگه ما بی تقصیریم . به ما هم فشار میارن میگن تا اونجا که میشه سز نکنین .
خودم نزدیک بود قربانی بشم . خدا رحم کرد بهم .