تجربه ای از فضای تازه پدر شدن
(ویرایش)
وقتی نوبت به پدر شدن رسید، پدرم میگوید که او تقریباً نابینا بود. پدربزرگم نه پوشک پدرم را عوض میکرد، نه او را در رختخواب میخواباند، نه حتی آنقدر با او بازی میکرد. یکی از برجسته ترین خاطرات پدر و پسری که او دارد مربوط به زمانی است که پنج ساله بود و مادرش به او اجازه می داد تا دیروقت بیدار بماند تا یک برنامه تلویزیونی را تماشا کند. پدرش آن را وتو کرد و او را با گریه به رختخواب فرستاد. او همچنین به یاد می آورد که پدرش با کمربند به دنبال او آمد. سپس، وقتی پدرم 13 سال داشت، پدربزرگم دوباره ازدواج کرد و رفت.
او اخیراً به من گفت: «من الگویی برای اینکه چگونه پدری درگیر باشم، نداشتم، بنابراین مجبور شدم خودم به آن فکر کنم. «اما فکر میکنم غریزی هم بود - فقط از میل من به نزدیک بودن ناشی شد. من عاشق تو بودم، بنابراین میخواستم چیزهایی به تو یاد بدهم و با تو بازی کنم.» او اضافه کرد که ناخودآگاه احتمالاً در حال جبران کمبودهای دوران کودکی خود بوده است.
این ایده که یک مرد میتواند غریزه فرزندپروری داشته باشد، و نه تنها برای یک تامینکننده یا یک دستیار بدبخت مناسب نیست، نسبتاً جدید است. برای نسل پدربزرگ من، بسیار بحث برانگیز بود. زمانی که من در سال 1976 به دنیا آمدم، انتظار این بود که مردان باید بیشتر کار کنند، اما همچنان آنها را جایگزین ضعیفی برای مادر میدانستند. در واقع، تا آن زمان، دانشمندانی که رشد اولیه کودکان را مطالعه کردند، منحصراً به مادران نگاه می کردند.
مایکل می گوید: «[اواسط دهه 70] اوج تئوری دلبستگی بود، که همانطور که در آن زمان تجسم یافت، بسیار بر اهمیت حیاتی دلبستگی بین نوزاد و مادرش در سال های اول زندگی متمرکز بود. لمب که در دهه 70 به پیشروی تحقیقات پدری تبدیل شد و همچنان در دانشگاه کمبریج در بریتانیا به تحصیل در این زمینه ادامه می دهد. 'این با این فرض همراه شد که این تنها رابطه ای است که بچه ها می توانند شکل دهند.'
با این حال، در آن زمان، لمب و تعداد کمی از محققان دیگر همگی به یک نتیجه میرسیدند: نوزادان میتوانند به همان اندازه که به مادرشان وابستگی شدیدی به پدرشان داشته باشند. از این بذر، مجموعهای از شواهد جالب اما محدود رشد کرده است که نشان میدهد مردان نه تنها برای مراقبت از کودکان ساخته شدهاند، بلکه پدری درگیر بر فیزیولوژی، روانشناسی و نتایج بچهها تا آخر عمر تأثیر میگذارد.
به طور خلاصه، پدرها تفاوت ایجاد می کنند. پس چرا وقتی در یک روز هفته مردی را با یک نوزاد میبینیم، هنوز هم با تعجب فکر میکنیم که مادر آن نوزاد کجاست، حتی اگر فکر کنیم آنقدر ناز است که در حال «نگهداری از بچه» است؟ حقیقت این است، همانطور که زنان همیشه آنچه را که برای مدیر عامل شدن لازم است داشته اند، مردان نیز همیشه قدرت پرورش را داشته اند. اکنون که متوجه این موضوع شدهایم، ممکن است به زودی روزی فرا برسد که فرض پیشفرض این که مادر والدین اصلی است به طرز خندهداری عجیب به نظر برسد – و همه ما برای آن بهتر خواهیم بود.
تولد یک پدر
در آغاز این قرن بود که محققان به جزئیات جالبی در مورد مردان پی بردند: بدن ما با تبدیل شدن به پدر تغییر می کند. (و من در مورد برآمدگی شکمی سه ماهه دوم صحبت نمیکنم که تا سنین پیری با آن مبارزه میکنیم.) چه پدران بیولوژیک باشیم و چه پدرخوانده، دگرجنسگرا یا دگرباشان، سیستمهای هورمونی ما بهطور چشمگیری با تبدیل شدن به پدر و مادر تغییر میکند – که اساساً یک مکاشفه شگفتانگیز است. دلالت بر این دارد که علیرغم نقش باریکی که ما پدران برای مدت طولانی خود را در آن غلاف کرده ایم، شیمی درونی ما ممکن است همیشه ما را به سمت مشارکت بیشتر سوق دهد.
ما مدت هاست می دانیم که اکسی توسین – «هورمون عشق» – در پیوند اولیه مادر با فرزندش پس از تولد نقش دارد. اما اخیراً، محققان مشاهده کردهاند که همان افزایش اکسی توسین زمانی رخ میدهد که پدران نوزادان خود را در آغوش گرفته و با آنها بازی میکنند.
کشف خود من از این واقعیت در ابتدا به شیوه ای ناراحت کننده آغاز شد. افسانهای که همیشه شنیده بودم این بود که والدین سیل عظیمی از عشق به نوزادانشان را در نگاه اول تجربه میکنند. تقریباً چهار سال پیش، وقتی جراح پسرم را دور پرده آورد و به من داد، من از این موجود شکننده و گریان متحیر شدم. اما من آن موج عشق را تجربه نکردم. در یک تماس تلفنی مضطرب از راهرو بیمارستان به مادرم اعتراف کردم: «احساس میکنم او میتواند بچه هر کسی باشد».
دو روز بعد تار بود، زیرا من به طور متناوب از پسرم و همسرم که در حال نقاهت پس از سزارین بود مراقبت می کردم. اما وقتی در خانه مستقر شدیم و من عادت کردم پسرم را روی سینه بدون پیراهنم بگذارم، شروع به احساس کردم: عشق. این بسیار عالی بود، دقیقاً مانند عجله روزهای اولیه که در دیگر روابط تاریخی تجربه کرده ام، و با عوارض جانبی مشابهی همراه بود: احساس راه رفتن روی هوا، همدلی شدید نسبت به همه مردم و ناتوانی خودشیفته در صحبت کردن در مورد هر چیز دیگری. . وزوز اکسی توسین
در حالی که این داروی عشقی به پدری تازه وارد میشود، سطح تستوسترون او معمولاً کاهش مییابد و باعث میشود او کمتر مستعد رفتارهای مخاطرهآمیز باشد و بیشتر بتواند نوزاد تازه متولد شدهاش را پرورش دهد. و همچنین، به طرز عجیبی، او افزایش پرولاکتین را ثبت می کند - هورمونی که بیشتر برای کمک به زنان در تولید شیر مادر شناخته شده است. به نظر می رسد هدف آن بزرگتر از این است.
لی گتلر، انسان شناس دانشگاه نوتردام، توضیح می دهد که وجود پرولاکتین به صدها میلیون سال قبل از اجداد حیوانی ما - قبل از وجود پستانداران (حتی قبل از شیردهی) باز می گردد. در دهه گذشته، تحقیقات گتلر به نتایجی در مورد عملکرد این هورمون در پدران امروزی رسیده است. او میگوید: «پدرانی که پرولاکتین بالاتری دارند با نوزادان خود به گونهای بازی میکنند که برای یادگیری و اکتشاف نوزادشان مفید است، و همچنین به نظر میرسد که پدران نسبت به گریههای نوزاد واکنش نشان میدهند و حساستر هستند». به عبارت دیگر، این هورمون باستانی، به قول پدرم، نقشی در افزایش تمایل پدران برای صمیمی بودن دارد.