خاطرات درمان واژینیسموس

برای ارسال خاطره ابتدا وارد سایت شوید.×
۱۳۹۵/۹/۲۲ ۱۲:۵۸:۳۳
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱/۱۴ ۲۳:۰۲:۵۵

سلام دوست جونیا من بانوی ۳۵۸هستم.😍

اسفند ۹۳عقد کردیم و‌تو دوران فک‌میکردم این ترسم عادیه تا وقتی ک مرداد ۹۴عروسی کردیم و من حتی تا شب عروسی ب این مساله فک نکردم ک قراره اون شب چی بشه فقط ب همسرم گفتم اون شب تو خونه خودمون باشیم و تنها!!!تا وقتی ک اماده شدیم و موقش ک شد همش میگفتم تو اتاقمون دوس ندارم بریم تو اتاق دیگ وباز میگفتم ن بریم تو اتاقمون سه چهار ساعتی ب همین منوال گذشت ک‌شوهرم‌گفت عصبانی شد گفت زنگ میزنم ب همه میگم نمیذاری منم گفتم باشه چشامو‌میبندم تو فشار بده هنوز ب جایی نرسیده بود یه ذره فشار داد ک گفتم تموم شد و فقط پوست زخم شده بود و یه لکه خون صورتی اومد و شوهرمم فک‌کرد حتما تموم شده و باقیشو گذاشت واسه شبای اینده ک متاسفانه هیچوقت نشد!!و هر دفه میخواستیم انجام بدیم نمیشد جوری ک‌ شوهرم فک‌میکرد مشکل از اونه،رفتم پیش دکتر بهم گفت من نمیتونم مشکلتو‌حل کنم باید بری پیش روانشناس و از اون جایی ک تو شهرمون روانشناس نبود من هیچوقت نتونستم برم‌و‌شوهرمم همش اصرار داشت برم پیش یه دکتر دیگ‌ و‌پردمو جراحی کنم و من زیر بار نمیرفتم!!طی این مدت همش دعوا داشتیم و عصبی و من تو اتاق خوابمون ک با کلی ذوق چیده بودیمش ک بهترین لحظات رو داشته باشیم هر روز و هر شب گریه میکردم، تا اینکه سر دعواهامون خانواده ها فهمیدن و همش باهام حرف‌میزدن ک ترس نداره و‌فک‌میکردن از لوسگریمه و‌من مجبور شدم الکی بگم حل شده،تا یه روز ک دعوای شدید کردیم و منو مجبور کرد تحمل کنم ک با انگشتش پردمو زد،و من اون روز خوشحال ک تموم شده و منم میتونم مث همه زندگی‌خوب ی داشته باشم،اما ،،،،،😳

تا اینکه مهر ۹۵ تو نت میگشتم و انجمنی ک بارانای عزیز😍 درست کرده بود رو پیدا کردم و انگار دنیا رو بهم داده بودن ک فهمیدمتو این دنیا فقط من نیستم خیلی ها هستن ک دقیقا همین مشکلات منو دارن شروع کردم بخوندن همه مطالبتا چند مدت تو همون انجمن بودم و تمرین میکردم تا اینکه بعد از دنبال کردن انجمن بارانا ب این انجمن رسیدم اما ب علت مشغله و دانشگاه فقط هفته ای یک بار میتونستم تمرین کنم و شوهرمم همش همرام بود و تشویقم میکرد حتی همون یه روز زود از سر کار میومدک کنارم باشه و‌بهم روحیه بده و وقتی میدیم بچه ها از سایز ده یا یازده رفتن اقدام و موفق شدن من میگفتم پس منم میتونم و با تشویقای همسرم منم بلاخره تونستم ۹اذر بانو بشم❤و روزی هزار مرتبه خدارو شکر میکنم واز همه دوستانی ک تو این راه زحمت میکشند و تلاش میکنن خیلی خیلی تشکر میکنم 

۱۳۹۵/۹/۲۰ ۲۳:۰۳:۳۱
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱/۸ ۰۲:۲۳:۱۸

سلام دوستاي خوبم ، من بانوي ٣٦٤ هستم!!!اين عدد رو خيلي دوست دارم چون واسه بدست اوردنش خيلي سختي كشيدم❤️
منم مثل بقيه بچه ها سال هاست از اين اختلال لعنتي رنج ميبردم و فكر ميكردم اين يه بيماري لاعلاجه.  سال ٨٩ عقد كردم و ٩٠ عروسي گرفتيم. توو دوران عقد خيلي متوجه اين ترس كاذب نشده بودم و فكر ميكردم يه ترس طبيعيه. بالاخره ما ازدواج كرديم و شب عروسي چون من پريود شدم رابطه اي شكل نگرفت ، ولي بعد از اون بارها و بارها سعي كرديم و با كمال نااميدي هر دو افسرده ميشديم. همسرم فكر ميكرد من از قصد و با اراده خودمه كه كنار ميزنمش و اجازه نميدم و سخت ترين قسمت اين غصه تلخ اينجا بود كه وقتي به همسرم ميگفتم كه اين ممانعت ها و انقباض هاي غيرارادي دست خودم نيست باور نميكرد😥😥 خودمم نميفهميدم چرا اينطور ميشه تا اينكه به توصيه يكي از دوستام رفتم پيش سكس تراپ....چندين و چند تا سكس تراپ و مشاور عوض كردم و روش همه اينا تمرين از طريق انگشت بود كه همسرم از اين روش اصلا خوشش نميومد. ديگه حاضر شده بودم برم دكتر زنان... رفتم و بعد از معاينه گفت كه همه چي طبيعيه ونياز به عمل نيست و اينكه اين اختلال با عمل رفع نميشه ولي اگه خودم بخوام واسم وقت عمل ميزاره
خدا خيرش بده، همين كه راه و چاهو بهم نشون داد خودش خيليه 🙏
كارم شده بود گريه و گريه و گريه....😥
من خيلي وقتا واسه اينكه راه چاره اي پيدا كنم توو اينترنت سرچ ميكردم و هيچ وقت با ماماسايت مواجه نشده بودم تا خرداد امسال. به نظرم اين سايت واسه من فقط معجزه و لطف خدا بود كه جلوي پام قرار گرفت.
اولين بار مراجعه حضوري داشتمو شروع كردم به تمرين خيلي وقتا نااميد ميشدم و ميگفتم شايد نشه اخه توو يه سري از سايزها واقعا انقباض داشتم. همسرم باهام تمرين نميكرد و من مجبور بودم تنهايي پيشرفت كنم😥
تا همين يه ماهه پيش كه به دلايلي مادر همسرم در حريان مشكل ما قرار گرفت و من انگيزه بيشتري داشتم تمرين كنم هرچند كه هيچ كس جز خودم به اين تمرينا اعتقادي نداشت. مادر همسرم واقعا دلسوزانه كمكمون كرد و حتي توو اين مدت يه حرف ناراحت كننده به من نزد و فقط به من اعتماد به نفس ميداد و ميگفت من ميدونم تو ميتوني.
همسر عزيزم كه واقعا هرچي از صبوريش بگم كمه اونم توو اين يه ماه اخير كمكم ميكرد باوجود اينكه ميدونستم خيلي اين تمريناتو دوست نداره ولي كمكم كرد حدود ١٠ روز پيش دومين مراجعه حضوريمو داشتم كه يه هفته بعدش همه چي منجر شد به اين كه من بشم بانوي ٣٦٤ انجمن.😍😍😍😍
اول از خداي خوبم كه اين راهو جلوي من قرار داد و بعدش از خانم خياباني و مريم، سلماي نازنين و همگي دوستاي خوبم كه خيلي كمك و راهنماييم كردن تشكر كنم. اميدوارم اين انجمن به لطف حضور اين سه نفر پابرجا بمونه و هر كسي اين مشكلو داره زودتر راه درمانو پيدا كنه و درمان بشه.

 

۱۳۹۵/۹/۶ ۲۰:۲۳:۱۴
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۱۱/۱ ۲۲:۱۹:۵۶

من ۲اسفند ۹۲عقد کردم تو دوران عقد نمیخواستم دختری خودمو بگیرم میترسیدم همش فک میکردم عروسی کنم خوب میشم اما نشد رفتم دکتر گفت پردت حلقوی خیلی راحتم باز میشه اما نتونستم همیشه برای معاینه کردن غصم میگرفت درد داشتم نمیذاشتم خیلی عصبی بودم خیلی نگران بودم افسردگی داشتم میگرفتم تا اینکه عروسی کردم ولی بازم نتونستم چند بار رفتم اقدام کنم اما نشد پاهام قفل میشد خود به خود بسته میشد نمیتونستم بذارم بره داخل تا اینکه رفتم دکتر گفت تو واژینیسموس داری من گریه کردم گفت چیزی نیست باید بری روانشناس تورو ببینه نرفتم تا اینکه تو محرم درست شب شهادت حضرت رقیه با تمام وجودم ازش خواستم خیلی گریه کردم خیلی دقیقا همون شب دیدم یهو من اومدم داخل گروه واژینیسموس تو تلگرام باورم نشد اولش ایمیل و دیدم همینجوری ایمیل زدم تا اینکه با این سایت اشنا شدم  و بالاخره بعد یک سال و  یک ماه بانو شدم باورم نمیشد ولی نمیدونین چقد خوشحال بودم وقتی کامل رفت داخل داد میزدم میگفتم رفت تو رفت تو خیلی حس خوبی بود امیدوارم هیچ کس دچار این مشکل نشه ولی اگه شد مطمئن باشه خیلی درمانش راحته من زندگیمو مدیون سلما جون و مزیم جون و خانم خیابانی عزیز هستم از تون ممنونم ی دنیا سپاسگذار فداتون بشم خدا حافظ همگی 

۱۳۹۵/۸/۲۸ ۱۱:۰۱:۴۳
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۰/۲۴ ۲۳:۳۷:۱۴

من 20 فروردین 94 عقد کردم و 6 مهر 94 عروسی کردم. 
الان حدود یکسال و دوماه از زندگی مشترکم میگذره 
توی دوران عقد اصلا دوست نداشتم که بکارتم برداشته بشه همسرم هم اصراری نداشت. اما خودم خیلی از رابطه میترسیدم.anim2-smilies-azardl3

شب عروسی  چون خسته بودیم کاری نکردیم اما فردای عروسی هر کاری کردیم نشد. همش خودمو سفت میکردمو میکشیدم عقب.اخرش هم با گریه تموم شد. توی ماه اول عروسی خیلی تلاش کردیم اما نشد که نشد همسرمم طفلکی با من گریه میکرد و میگفت اصلا نمیخام اذیت بشی و دیگه نخواست که تلاش کنیم گفت من تورو همینجوری هم دوست دارم. اما خودم همیشه خجالت میکشیدم. پرده بکارتم با اینکه از نوع راحت بود رفتم جراحی کردم اما بعد برداشتن پرده بازم نتونستیم. 
تا اینکه مثه همه شما با این سایت اشنا شدمو تمرینامو شروع کردم anim2-4d564ad6
من خودمم باورم نمیشه دوهفته ای درمان شدم anim2-thanks
داشتم با سایز ۱۲تمرین میکردم که به همسرم گفتم بیا امتحان کنیم پوزیشن زن رو، رو امتحان کردم اصلا باورم نمیشد اما خیلی راحت رفت داخل اصلا حسش نکردم. الت خیلییییی از دیلاتور راحت تره با اینکه من تازه به سایز ۱۲ رسیده بودم وسایز همسرم ۱۳ونیم بود اما خیلی راحت وارد شد.
من خیلی کم تمرین کردم چون شاغل هستم 
اما تونستم انجام بدم چون خواستم
27ابان 95 من بانو شدم 
از همسرم بخاطر صبر ومهربونی و کمکاش تشکرفراووان میکنم
از مریم جونو سلما جون هم نهایت تشکر رو دارم

  امیدوارم همه موفق بشید

۱۳۹۵/۸/۲۱ ۱۰:۰۶:۵۴
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۳/۲۸ ۰۹:۵۹:۱۹

 

۲۵ بهمن ۹۴ عقد کردم از همون اول با همسرم قرار گذاشتیم رابطه ای بینمون نباشه فقط در حد معاشقه باشه  خیلی موقعیت برامون پیش اومد اما بهم دیگه قول داده بودیم. روز عروسی امون هم ۸ مهر ۹۵ بود که علی رغم قولی که داده بودیم که همون شب هیچ رابطه ای صورت نگیره متاسفانه انجام شد که با درد شدید و خونریزی همراه بود 😭😞طوری که اصلا دخول کامل انجام نشد😢 دو روز بعد مسافرت رفتیم اونجا هم رابطه برقرار کردیم اما درد و خونریزی بود که با گریه من و لرزش پاهام همراه بود طوری که فردا صبحش کارم به دکتر کشید اینم از ماه عسل من😁 گفتن که پایین واژانت دچار پارگی شده باید جوش بخوره ۱۲ روز بعد به دکتر مراجعه کردم پیشنهاد لوبریکانت رو دادن حتی گوش پاکن رو داخل واژانم کرد تا ببینه واژانم بازه یا نه که خوشبختانه مشکلی نداشتم فقط گفت برو لذت ببر فقط لوبریکانت فراوان بزن پرده ات خیلی راحته فقط باید ریلکس باشی پرده ام از نوع حلقوی بود اما بازم دخول انجام نشد از طرفی همسرمم دچار مشکل شده بود نعوظ نمیکرد جفتمون هم استرس شدید داشتیم   چون همسرم حالتهای منو دیده بود روش تاثیر گذاشته بود بالاخره به پیشنهاد یکی از دوستان از اسپری لیدوکایین استفاده کردیم که فقط تا کلاهک همسرم و یه کم بیشتر داخل شد که خونریزی ناچیزی ایجاد شد که خیلی درد و احساس کشیدگی می کردم اما دیگه ادامه ندادیم  که یهویی همسرم انگشت کرد داخل واژانم راحت وارد شد که فکر کنم همان روز همسرم پرده برداری کرده 😁  وقتی واژانم رو بررسی کردم دو بریدگی بالا دیدم که قبلا نبود و ورودی واژانم بازتر شده بود  بعد از دو روز بازم با بیحسی خواستیم انجام بدیم نشد اما فقط انگشتش داخل رفت ، اعصاب جفتمون خیلی بهم ریخته بود من خیلی غمگین بودم همسرم گفت ایرادی نداره فکر کنیم که اصلا عروسی نکردیم نامزدیم همون روز تو نت گشت میزدم که ببینم مشکل کار چیه  که با سرگذشت مریم جون روبرو شدم درست سوم ابان ماه بود که دیدم شبیه هم بودیم بهشون ایمیل زدم ماما سایت رو معرفی کرد و منم سریع تاریخ ۴ ابان ماه عضو شدم از همان روز تمرینات کگل رو انجام دادم اولش نوشته بودن با گوش پاکن اما چون انگشت همسرم داخل واژانم به راحتی شده بود دیلاتور رو با قطر ۵ شروع کردم 😁 که مصادف با ۶ ابانماه بود و همینجوری تا تاریخ ۱۵ ابان ادامه دادم به سایز ۱۱-۱۰ رسوندم که عصری پریود شدم ۲۰ ابانماه هم پریودم تمام شد که شبش داشتم تمرین می کردم که  حتی همسر عزیزمم کمکم کرد وقتی تمرینم تمام شد و من گزارشم رو داخل انجمن گذاشتم بین منو همسرم معاشقه پیش اومد من در حالت زن رو بودم که بهش گفتم بیا امتحان کنیم خودمم حسابی خیس بودم گفت به سایز من نرسیدی ممکنه درد داشته باشی که گفتم درد داشتم میکشم کنار اولش تا نصفه الت رفت اما با کگل و نفسهای عمیق و خیلی ریلکس داخل کردم طوری که دیدم روی آلت نشستم احساس کشیدگی می کردم اما عادی شد برام 👩‍❤️‍👩👩‍❤️‍👩، بالاخره منم بانو شدم 👸 از مریم جون و سلما جون که منو تو این راه راهنمایی میکردن خیلی ازشون متشکرم 💗💗که با صبر و حوصله راهنمایی ام کردن و از خانم خیابانی هم متشکرم که این سایت را راه اندازی کردن که مشکل ما و امثال ماها حل بشه از خداوند منان ارزوی توفیق دیرینه برای همه عزیزان گلم مخصوصا خانم خیابانی سلما د و مریم جان را دارم میبوسمتون و ارزوی سلامتی و موفقیت را برای شما عزیزانم ارزومندم 😘😘😘😘

 

Show quoted text

 

۱۳۹۵/۸/۱۹ ۱۸:۳۵:۵۹
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۹/۲۱ ۱۴:۱۶:۳۲

                           به نام خدا 
سلام من اين دو عدد شبيه به همو خيلي دوس دارم.بانو ٣٤٦ هستم و تاريخ عقدم ٩٣.٤.٥ !!😳😆😍
من بار اول تمريناتمو پارسال بعد عروسيم كه شهريور بود شروع كردم، البته يه بار دخول داشتيم كه پردم زده شد . و همسرم با تمرين مشكلي نداشت.ولي فيزيكي كمك نميكرد .اكثرا تنها تمرين ميكردم .بعدش تنبلي كردم و گذاشتم كنار.مرداد ماه بود كه يه دعوايي تو خونوادمون پيش اومد و همه فهميدن مشكلمو😔 خيلي عذاب كشيدم ..خيلي..خيلي حرفا شنيدم.. كسي باورم نميكرد .خيلي تنها بودم..كم كم فكر جراحيو ميكرديم كه گفتم يه بار ديگه امتحان كنم هرروز ١ساعتو حتما تمرين ميكردم كه ١٦ ابان با سايز ١٠-١١ كاركردم .و ١٧ ابان به پيشنهاد همسرم امتحان كرديم و شد🙈😄😄😄😊 واقعا خيلي راحت ،يكم لرز داشتم ولي اونم لذت بخشه برام.🙏🏻🤗واقعا تنها راه حل اينه 💪🏽
از سلما جون و مريم جون تشكر ميكنم بابت همه مهربونياشون.از خدا ميخوام هيچوقت غم وغصه نداشته باشيد .مديونتونم تا اخر عمر🙏🏻😘
چندتا نكته حين درمان:
به تغذيه تون اهميت بدين چون به نظرم رابطه مستقيم داره😏
از ژل فراوون استفاده كنين🙌🏼
  تو اين راه به هيچكس اميدوار نباشين جز خودتون . هـيچكس به جز خود شما نميتونه بهتون كمك كنه . از هـيچكس طلب ياري نكنيد اللا خودتون 👊🏼👍🙆🏼🙅
به اميد روزي كه همه آدما سطح آگاهيشون در مورد اين بيماري بره بالا🙌🏼
❤️❤️❤️💋💋💋همسر خوبم خيلي دوست دارم.تحمل اين مدت واست سخت بوده ميدونم ،ولي هيچ وقت فراموش نميكنم صبرو تحملتو...عاشقتم💋💋💋❤️❤️❤️

۱۳۹۵/۸/۱۹ ۱۲:۰۸:۰۰
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۴/۱۰ ۱۲:۰۱:۱۷

 

سلام به دوستای گلم امیدوارم که با انرژی به تمریناتتون ادامه بدید😊💪💪
من 26 سالمه و 4 ساله که ازدواج کردم....تو روزای نامزدی معاشقه داشتیم و قرارمون این بود که سکس کامل بعد از ازدواج باشه و هر تایمی ک از لحاظ روحی اوکی بودیم
روزا گذشت و عروسی کردیم...مهمونی ها تموم شد و بعو از یه ماه تصمیم گرفتیم بریم.ماه عسل خلاصه رفتیم و شب ک حسابی استراحت کردیم میخواستیم شروع کنیم هیییییییچ موقع  اون شب و یادم نمیره بیچاره همسرم چقد تدارک دید😥
موزیک لایت...شمع....معاشقه طولانی.....صدای موج دریا
دقیقااااا همونی که میخواستم ولی نمیشد که نمیشد تا میاومد داخل کنه پای من میشد سنگ و اجازه نمیدادم😣 اصلاااااا دسته خودم  نبود خلاصه اون شب به من گفت فرناز نمیخوام تجاوز کنم که عیبی نداره زمان احتیاج داری دختره لوس😉 پس.اون شب در حده معاشقه گذشت و جفتمون فراموش کردیم موصوع رو
دو هفته ای که مسافرت بودیم همسرم با روش های مختلف سعی کرد ولی نشد😦
همسرمم گفت عیبییی نداره صبر میکنیم تا با این موضوع کنار بیای عجله ای نیس
اون مسافرت گذشت اومدیم خونه هفته ای چند بار سکس بدون دخول و در نتیجه ارضا شدن همسرم بیچاره به روم هم نمیاورد من دلم نمیخاست برم مشاور یا دکنر مشکلم و بگم و مسخرم کنن
هییییییییچ کس هم خبر نداشت از مشکل من جز همسرم خیلییییی تو نت سرچ کردم همون موقع فهمیدم که مشکل من واژینیسم هست ولی  راهکاری نذاشته بودن تو  سایت 4 ساااااااااااال به همین روش گذشت
همسرم واقعا واسش مهم نبود و هفته 4 بار سکس بدون دخول داشتیم ولی خودم از دسته خودم خسته شدم که ینی چی هنوز دختری😲😲
پیش خوددم گفتم چرا این لذت و از خودت و شوهرت میگیری تو که تو همههههه کاری موفقی.....
مهر ماه سالگرده ازدواجمون بود 4 سال تموم شد دیگه داشتم خل میشدم ک 4 سال ب این وضع گذشته به همسرم.گفتم من و طلاق بدهه....مونده بود که مگه چی شده؟؟؟؟
گفتم من نمیتونم تو رو بابا کنم 4 ساله با این وضعم ساختی بیشتر شرمنده میشم که تو اصلااااااا یه بارم ب روم نیاوردی
خلاصه گفت خودت باید بخای کاری نداره که منم زورت نمیکنم یکی یه دونه😂 چون یه دونه بچم میگه زیادی لوس شدی همین
پس انگیزه داد ک برم دنبالش از اولش باهاش شرط گذاشتم که دکتر نمیرم.گفت باشه
تو نت انقدررررررررر سرچ.کردم ک.نگو
دیگه یه شب انقدر امام رضا رو صدا کردم.که کمکم کنه
ساعت 2 تو نت بودم.که این انجمن و دیدم همههههههه صفحه هارو خوندم
فرداش رفتم وسایلارو خربدم برای ساخت دیلاتور با دیلاتور شروع کردم اولش حسه خوبی نداشتم اصلااااااا یه مقدار سوزش تند تند دستشوویبم میگرفت ولی ب خودم قووووووا دادم که وفتی این همه تونستن منم میتونم پس
همسرم خیلیییییی خوشحال بود که خودم ب این نتیجه رسبدم💪😊
فرداش پیعام گذاشتم توانجمن و زودم جوابمو دادن
جا داره یه تشکر وییییییییییژه از خانم خیابانی عزیز🌹مریم جون🌹 و سلما جون بکنم خدا خیرتون بده که این همه زندگی و گرما بخشیدیر❤❤❤ دستتون رو میبوسمممممم
واقعا لطفتون جبران کردنی نیست
من خیلییییییی سریع پیشرفت کردم و همسرم خیلیییییی بهم روحیه مبداد به سایز 8 ک رسیدم پریود شدم و عقب افتاد تمرینانم
و  فکر میکردگ بعد پریود سخت بشه برام تمرین😥
ولی همون روزی ک پری تموم.شد شروع کردم با همون سایز 8و اصلااااااااا سخن نبود😇😇😉
تواین مدت با همسرم رابطه بدون دخول هم داشتیم
 تو این مدت یه مسافرت پیش اومد چند تا مهمونی واسه همین کمی عقب افتادم
الان 10 روز از پریودم میگذره و با اینکه همسرم سایز 14 هست و من به سایز 11 رسیده بودم ولی میدونستم از لحاط روانی آمادگیشو دارم دیشب تاریخ 1395.08.09 اقدام کردیم این تاریخ.....تاریخیه که 4 سال پیس تواون شبه قشنگ موفق نشدیم
نمیدونم حکمت خدا جیه واقعا ولی شکررررررررر
از اقدام بگم که من اصلاااا نفهمیدم نه انقباضی نه دردی نه سوزشی نه خونی هیچیییییییی البته لوبریکانت فراوون استفاده کردیم.....وقتی فهمیدم ک همسرم گفت بلنوگد شدیم قرص بخور گفتم چرا؟؟؟؟
گفت دق و دلیه این 4 سالو خالی کردم توت😂😂😂 واییییییییییییییی اون موقع اصننننننن باورم نشد خدایااااااا ینیییی ب این راحتی بانو شدم؟؟؟؟؟؟
شکرت خدای مهربونم....❤❤❤❤❤ و این شد که من شدم بانوی 347🎊🎉🎺🎵🎶💑💏😇
همسره عزیزمممگگم عاشقتم که همیشه با خنده مشکلمو کوچیک ب نظرم آوردی مرسی ک کمکم کردی💑
عاشقتم همین❤❤❤شاید اگه صبوری تو نبود نتیجه کار این نمیشد عزیزم🌹🌹🌹
در آخر بگم که خانم خیابانی مریم جون سلما جون مسبب همه این خوشیا بی شکککککک شمایید خدا خیرتون بده🌼🌼🌼

 

Sent from my Samsung Galaxy smartphone.

۱۳۹۵/۸/۱۶ ۲۱:۴۸:۵۳
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۰/۱۲ ۰۹:۵۷:۵۸

سلام سارا هستم بانوی343 ،33سالمه 21 بود م عقدکردم24سالگی به اصطلاح ازدواج من وهمسرم سه سال مثل دوتا نامزد بودیم وعاشقانه همو دوست داشتیم  تو دوره عقد هرموقع فکراین رومیکردم که چه چیز بزرگی قراره بره داخل تنم پشتم میلرزید واون موقع پیش دکتر زنان رفتم گفتن پردت از زیر بازه و حلقوی هست اگه از پشت بخوابی واین کار روانجام بدی به راحتی انجام میشه  وخونم داریوهرموقع   به همسرم هم میگفتم میگفت هنوز موعدش نشده هرموقع شد صحبت میکنیم موعد عروسی سر رسید دقیقا روز حنا بندونم اتفاق بدی افتاد4 روز مونده بودبه عروسی ،  اومدم یه میز گرد پایه کوتاه رواز این سمت اتاق به اون سمت ببرم که صندل توپام پیچ خورد  یه میزعسلی پشتم بود که روش نمکدون بود وانگاریکی منو نشوند روی اون ولحظه ایکه به خودم اومدم تنم پرخون بود درد وسوزش زیاد  دستمم خونی خلاصه مشکلاتم شروع شد پرده بکارتم ازبین رفت بعد سه سال توسط نمکدون ، اونهمه خرج برج اخرم اینطورتا یکسالونیم  بعد عروسیم هم هنوز دختر بودم هرموقع میامدیم این کار روبکنیم پاهام قفل میشد پیش دکتر رفتم بعد دوسال گفت یه کم دخول داشتی همین که میتونی مایعنه شی خودش خوبه به مرور درس میشه قرص ژل میدادن  ومیگفتن بیا چه چرت بدیم یا بوتاکس کنیم که همسرم موافق نبودن  وحتی یکی از دکترها گفتن شما مشکلت روانی هست  به خاطر اون ضربه وترسی که ازقبل داشتی ونامه داد که من برم پیش روانپزشک اما همسرم اون موقع با این قضیه مخالف بودن هرچی میگفتم بابا من عذاب میکشم میگفتن درس میشه حالا یا ازعدم اگاهیشون بود یااز بی معرفتی  البته دوخول داشتم ولی ازنصف کمتر حتی من تامرداد امسال نام بیماریمو نمیدونستم تااینکه 2سال پیش تصمیم گرفتیم بچه دار شیم و همسرم میگفت اگر نمیشیم به این دلیله و من میگفتم دکترا گفتن مرتبط نیست با اینکه جوفتمون از لحاظ فیزیکی سالم هستیم ،تا اینکه  خواهرم به من مرداد ماه گفت کانلی هست راجع همین قضیه که من خوندم ایمیل زدم نمیدونم کدوم یکی ازاین خانمهای گل بود که  جوابمو دادن ومنم از همون تاریخ شروع به تمرینات کردم  ساخت دیلاتورو تمرین کگل  در ارتباط بودن با سلما و مریم عزیز   البته از اردیبهشت ماه باهمسرم به مشکلم خورده بودم که سرمنشاش همین قضیه بود و همسرم 9 سال به من نگفته بوداذیته  هرموقع میگفتم ازمن در رابطه با این قضیه راضی هستی میگفت آره من به خاطر یه تیکه گوشت با تو ازدواج نکردم خودتو برای خودت میخوام  ولی حالا متاسفانه طرز فکرشون اینطوره که 9 سال تحمل کردن وبه من لطف کردن  پشتم رو خالی کردن وهیچ کمکی به من نکردن با اینکه خودش روانشناسی خوندن وانسان اگاهی هستن حالا از سرلج یا چیز دیگه بود نمیدونم از اردیبهشت ماه  پیش روانپزشک رفتم که حتی ایشون تا مهرماه به من نگفتن نام بیماریمو و من چراغ خاموش به تمریناتم ادامه دادم از همون مردادماه و تا سایز ده هم پیش رقتم  تا اینکه به من خانم دکترسکسولوژیست  معرفی کردن ومن یک هفته ازدستگاهی که دادن استفاده کردم دیگه به سطوح اومده بودم  شبی 2ساعت  تمرین میکردم  بااینکه کارمند هستم بعدیک هفته دوباره انجام دادم بازم نشد ولی ناامید نشدم دوروز بعدش دوباره نزدیکی کردیم که شد برق چشمان همسرم روهیچ وقت فراموش نمیکنم  و من تاریخ 95/08/04بانو شدم starالبته هنوز درد و سوزش دارم ولی به لطف خدا دخولم کامل شد که اونم باتمرین بیشتر درس میشه و اینم بگم اگر من باهمسرم به مشکل نمیخوردم و مجبور نمیشدم زودتر اززمانی که کانال روپیدا کردم برم پیش روان پزشک حتما پیش خود خانم دکتر میرفتم چون درواقع راهنمای اصلی ایشون و مریم جان و سلما جان بودن و من به خاطر این مطلب همیشه ازشون سپاس گذارم والبته هزینه خیلی زیادی رو پیش روانپزشک و اون خانم سکسوکوژیست پرداخت کردم  از ویزیت گرفته تا پرداخت کرایه اون دیلاتور .....ولی خب بالاخره این تاوانی بود که من هم از لحاظ مادی و هم معنوی به خاطر گناه نکرده پرداخت کردم و توبیخ شدم حتی این قضیه روهمسرم به پدرشون عنوان کردن که من اصلا توقع یک همچین کاری رواز ایشون نداشتم فکر میکردم که واقعی بوده حرفهایی که زده البته اون آقای دکتر روان پزشک خودشون با اینکه مرد هستن به من گفتن تو چوب اعتماد بیش از اندازت روخوردی و 9 سال خودتو از لذتی که حقت بوده محروم کردی sad

دراخرازهمه عزیزان میخوام که سعی کنن همه رواز این بیماری آگاه کنن ودست بجنبونن نزارن سالهای شیرین زندگیشون تلخ شه وناامیدنشن  وتوکل به خدا داشته باشن flower به امید بانو شدن تمامی واژینیسموسیهاflower

 

۱۳۹۵/۸/۱۲ ۱۸:۳۳:۵۱
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۰:۵۹:۱۷

سلام 

من شهرزاد هستم بانووووی ۳۴۱ 😍

هنوزم باور ندارم که بعد از ۷ سال تونستم بانو بشم .

از قبل با همسرم قرار گذاشته بودیم که شب عروسی اقدام نداشته باشیم و بزاریم بعد از ماه عسل هر وقت خوب استراحت کردیم.

ولی متاسفانه یک هفته بعد از عروسی که خواستیم اقدام کنیم موفق نشدیم ، اونم بخاطر ترس زیاد من ! 

چند بار بعد از اون هم امتحان کردیم و نشد ، به پزشک زنان مراجعه کردم و به زور به دکتر اجازه معاینه دادم ، دکتر گفت پرده از نوع کنگره دار هست و مشکلی نداری، بهم ژل بی حس کننده داد و منم خوشحال از اینکه مشکلم حل میشه، ولی متاسفانه بازم نشد 😢

سرتون رو درد نیارم توی این مدت فقط غصه و گریه و ناراحتی ...

به روانشناس هم مراجعه کردم و بهم گفت واژینیسموس داری، تازه فهمیدم مشکلم چیه، ولی دکتر روانشناس فقط بهم گفت باید ریلکسیشن انجام بدی و با انگشت کم کم بتونی با این قضیه کنار بیای، یخورده درد داره ولی مجبوری! 

ولی من اصلا نتونستم این کارو انجام بدم ، ۷ سال مدت زیادیه ، از مدتها قبل صدای خانواده ها دراومده بود که چرا بچه دار نمیشید و همه این فشارها و ناراحتی ها رو تحمل میکردیم‌😔

تا اینکه در اوج ناامیدی خرداد ۹۵ تو اینستاگرام به طور اتفاقی (البته مطمئنا با خواست خدا ) پیج واژینیسموس رو پیدا کردم و به سلما جون 😍پیام دادم ، فکر نمیکردم اینقدر زود بهم جواب بدن ، منو راهنمایی کردن و شروع کردم به تمرین😊

اوایل اصلا نتونستم گوش پاک کن رو وارد کنم و مرتب به سلما جون پیام میدادم که من نمیتونم و نمیشه و ایشون با حوصله بهم روحیه میدادن و منو به انجمن معرفی کردن. اونجا با راهنمایی های مریم جون😍 و سلما جون 😍و دیدن افرادی که مثل من هستن روحیه گرفتم و تمریناتمو ادامه دادم .

تو اتاق روحیه هم عضو شدم که ماه پیشونی عزیز😍 یکی از بانوهای درمان شده راه اندازی کرده بود و واقعا در ایجاد انگیزه موثر بود و هست. 

من از ۲۵ مرداد ۹۵ تمریناتمو شروع کردم، البته تو این مدت دو هفته مسافرت بودم و ۳ بار پریود شدم و تقریبا اواخر مهر به سایز همسرم رسیدم ولی یک بار اقدام کردم که نشد چون یکم هنوز ترس داشتم ، ولی بازم با روحیه ای که بچه ها بهم دادن و تشویق همسرم، با آلت تمرین کردیم تا کم کم ترسم به کلی از بین رفت و در عین ناباوری خودم ، بلاخره تونستم بانوووووو بشم 😍  فقط گریه میکردم.

نمیدونم با چه زبونی از سلما جون، مریم جون و خانم خیابانی عزیز برای ایجاد این انجمن و نجات زندگیم تشکر کنم 💐💝 واقعا قابل تقدیر با هیچ هدیه ای نیست، دیدن خوشحالی همسرم بعد از ۷ سال و آرامشی که نصیبمون شد یه دنیا ارزشمنده❤

تا آخر عمرم مدیونتونم و براتون از خدا بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم خودتون و عزیزانتون سلامت و خوشبخت و شاد باشید 🙏💋

از خدای مهربونم سپاس گزارم که با وجود اینکه خیلی وقتا در ناامیدی بهش شکایت کردم ، ولی همسری نصیبم کرده که فوق العاده مهربون و از همه مهمتر انسان به تمام معناست که منو درک کرد و هیچ وقت بخاطر این مشکل منو سرزنش نکرد و در تمریناتم پا به پای من بود و تشویقم کرد 😍💑❤

خدایا ممنونم که منو با این انجمن آشنا کردی، با اینکه بعضی وقتا میگم کاش ۷ سال طول نمی کشید و زودتر میفهمیدم ولی میگم حتما حکمتی داشته و بازم خدا رو شکر که زندگیم بعد از ۷ سال نجات پیدا کرد🙏❤

خانم های در حال درمان ، مطمئن باشید تنها راه درمان همینه و فقط باید به توصیه های سلما جون و مریم جون با دقت عمل کنید و مطمئن باشید دیر یا زود بانووووو میشید 😍 چون خدا خواسته با این انجمن و فرشته هاش آشنا بشید💝

یه توصیه هم به همسران خانم های در حال درمان دارم ، لطفا همیشه کنار همسرتون باشید و بهش روحیه و انگیزه بدید ، نمیدونید که چقدر در روند درمان موثره 👌 مطمئن باشید همسر شما به خاطر اینکه نتونسته شما رو خوشحال کنه همیشه ناراحت هست و عذاب وجدان داره . تمرین میکنه تا بتونه شما رو خوشحال کنه ، 

پس تنهاشون نزارید و ازشون حمایت کنید ، مطمئن باشید سریعتر به نتیجه میرسید 💕🌷

۱۳۹۵/۷/۳۰ ۰۱:۱۹:۳۶
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۲/۱۲ ۱۰:۳۵:۳۲

سلام 

من شیوا هستم بانوی 333anim2-thanksر

از کجای این زجر و ناراحتی که داشتم شروع کنم که توی این چند سال همش با استرس و دلهره گذشت anim2-sad

هر راهی رو بگید رفتم ولی کسی از مشکلم سر درنمیاورد و اینکه کسی اونو مشکل نمیدونست 

از همه درمونده شدم بهترین روزهای زندگیم با یه سردرگمی بدی همراه بود.

تا اینکه خدا این مسیرو بمن نشون داد .بطور اتفاقی ماماسایتو پیدا کردم. 

واقعا خدا فرشته هاشو رو زمینم فرستاده و من به این باور رسیدم زمانیکه مشکلمو مطرح کردم ک خیلی سریع جوابمو دادن و راهنماییم کردن که چه بکنم

باورم نمیشد آخه مگه میشه با این روش به درمان رسید ولی واقعا مونده بودم از همه جا وتصمیم گرفتم که به حرف مریم و سلمای عزیز گوش کنم و شروع کردم

روز اول وقتی 4 سانت وارد کردم بقدری بخودم امیدوار شدم که باور کردنی نبود برام. منی که از نگاه کردن به واژنم میترسیدم و اصلا شناختی نداشتم حالا تونستم که چیزی وارد کنم

این شد نقطه شروع و در کنارش روحیه ای که این عزیزان میدادند

و این شد که بعد از 3 ماه منم بانوو شدم البته بینش 3 بار پریود شدم و دوبار سفر رفتم در کل طوی مدت مفید شاید با 25 روز تمرین منم بانو شدم

باورش سخت بود و شیرین و این رو مدیون دو فرشته زمینیم 

مرررریم عزیز و سلما جوون انشالله که تک تک لحظهاتون با آرامش همراه باشه چون شما خودتون این آرامشو بماها هدیه دادید.

انشالله هرچی از خدا میخواین بهتون بده اول سلامتی .و در کنارش بهترینها رو چون شما برگزیده شدید پیش خداتون و قابل احترامید.

دوستهایی که خاطره منو میخونن و این مشکلو دارن لحظه ها رو از دست ندید و شروع کنید چون این تنها راه درمانه و بهترین راه

پس زندگیتونو نجات بدید و بدونید که تنها نیستید.همیشه دوفرشته حامی داریدlove

پاسخ سوالات بر اساس تاریخ پرسش سوال

اردیبهشت 1403
ش ی د س چ پ ج
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031
یک زن وبسایت تخصصی بهداشت و سلامت زنان و مادران