چاپ این صفحه

وابستگی به خانواده

تعداد بازدید : 878
تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۵/۲

دوستان سلام

من ی مشکلی دارم ، حدود ۲ سال ازدواج کردم، اما ی موضوعی خیلی اذیتم میکنه، همسر من مادر و برادرشو از دست داده، و ی پدر مسن داره که با خواهر و دامادشون زندگی میکنن در واقع دامادشون خونه ایناست(سرخونه) حالا مشکل من اینه که همسر من هرروز میره خونشون صبحها که میره هیچ عصرام منو میبره و من واقعا خسته میشم و خوشم نمیاد مدام با خواهر و دامادشون در ارتباط باشم، چندبارم بهش اعتراض کردم قبول نکرد و هرچی بود بارم کرد که تو منزوی هستی از آدما به دوری.... اینم بگم که خونوادشون بسیار خودخواهن و مدام میخوان دیگران خونشون باشن و دور پدرشون شلوغ باشه که البته اینطورم هست همیشه دوست و اشنا خونشونن و ی خاله هم دارن که کلا هرروز خونشونه و آشپزی و... میکنه.... در کل میخوام بگم پدرش اصلا و اصلا تنها نیست حالا شوهر من ی روز نره هیچی نمیشه.... اما چکار کنم که برای من وقت نمیزاره و خیلی وقتا به دورغ میگه کار دارم اما میره خونه پدرش.... آخه منطقیه روزی دوبار رفتن!! اصلا به فکر زندگی خودمون نیست همه فکرش باباش ایناس... حتی من فکر میکردم داماد بیاد خونشون زندگی کنه این کمتر بره اما باز فرقی نکرده،،،، شما چه راهکاری دارید که این موضوع کمرنگ بشه!!!؟؟؟؟

چاپ این صفحه