چاپ این صفحه

نمونه­‌ای از ترس ­های طبیعی

تعداد بازدید : 81
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۸/۱۶

 

بن، در تخت با حیوانات مورد علاقه خود، تدی و آقای فیل در حال گوش دادن به یک داستان است تا برای خواب آماده شود. پس از اتمام آخرین خط از کتاب مورد علاقه خود، از مادر خود می­‌خواهد که داخل گنجه و زیر تخت را برای اطمینان از نبودن هیولا بررسی کند. مادر او با کمال میل به درخواست او پاسخ می‌­دهد و می­‌گوید: «همه جا روشن است، بن! هیچ هیولایی اینجا نیست! نگران نباش، بن! من و پدرت در سالن پایین در اتاق هستیم.»

او سپس به بن یادآوری می‌کند که چراغ خواب را روشن کند و آرام چشم‌ها را بسته و بخوابد. سپس می­گوید: «بن، اگر شما احساس ترس از تاریکی داری، تدی و آقای فیل کنار تو هستند.»

با این اوصاف، بن آرام می­‌گیرد و به تدی و آقای فیل یادآوری می­‌کند که هیچ چیز برای ترس وجود ندارد! سپس چشم‌هایش را به آرامی بسته و به خواب می­‌رود.

 

روانشناس کودک در تهران

چاپ این صفحه