(ویرایش)
بچه ها از بیکاری یه خاطره میگم یکی از نزدیکان تعریف میکرد که بچش رو برده بود خونه مادر شوهر و میان با شوهرش سخت مشغول میشن اونم زیر پتو
یه دفعه یکی پتو رو میده کنار یهوووووووووووووووووو میبینن پسرشونه میگه مامااااااااااان باباااااااااااا چیکار میکنین؟
البته پسرشون کوچیک بوده از دست مادر شوهره در رفته بوده
خودش که خیلی دپرس بود ولی من مردم از خنده