(ویرایش)
خخخخخ الهی بگردم همه هم که جاری دارید.
آذر جون من که دیگه امیدی ندارم این ماهم بشوهر بیچارم گفتم هرشب عملیاتیم شاید ما بلد نیستیم.اونن فقط میخنده میگه والا ما کارمونا درست انجام میدیم اونی که باید بخاد نمیخاد خو راست میگه دیگه.
شینا جون من که امروز خیلی اعصابم داغون بود عصری یکم خوابیدم بهتر شدم البته گریه هم کردم در خلوتن.بعدشم گفتم ب گور سیا که حامله نمیشم گیریم که من تا آخر عمرم بچه نداشته باشم باید بشینم زار بزنم دشمن شاد بشم ولش کن بابا.حاریم میخاد باردار بشه زن داداشم بارداره آبجیم زایمان کرده خواهرشوهرمم میخاد اقدام کنه.
اگه مشخص بشه که مشکل از منه من از شوهرم جدا میشم چون اون گناهی نکرده که بپای من بشینه.شاید تو ی زندگی دیگه خوشبختتر باشه بچه داشته باشه.امروز خیلی ب این چیزا فک کردم.خاک توسرم که انقد خوووولم.خااااک