تعداد بازدید : 1760668
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱/۳۱
تاریخ آخرین پست : ۱۴۰۱/۱/۷
کاربران آنلاین : 0
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۲:۳۰:۱۱
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

anim2-25r30wi

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۲:۵۹:۳۴
آخرین حضور: ۱۴۰۱/۱۲/۲۷ ۰۰:۰۷:۴۳
(ویرایش)
سلاااااااام .دلارا جان ممنون عزيزززم انشاا... با دعاي شما .طناز جونم منم همينو به دكتر گفتم كه الان از بنويسه ولي گفت چون مدت طولاني نيست كه اقدام داريد بايد يه كم صبر كنيد چميدونم از ديروز كلا تصميم گرفتم اصلا بهش فكر نكنم هرچه پيش ايد خوش ايد.واقعا امروز حالم بهتر بود يعني حال جفتمون عالي مثل قبل اين جريانات توكل به خدا هرچي بخواد بشه.
گفت خداي من همونيه كه من ميخوام انشا... منم هموني باشم كه خدام ميخواد.
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۳:۴۱:۴۲
آخرین حضور: ۱۳۹۴/۶/۵ ۱۴:۱۳:۳۹
(ویرایش)
مرسی بابت پیشنهادت فــــــــــاطیما جون .نواجون دعواک نمک زندگیه خداروشکرک هیچ وقت قهرنمیکنین جیگر افتــــــــــاب جون زیاد بهش فک نکن هرچی خدا بخاد همون صلاحه عزیزم ایشا..هرچ زودتر خدا بهت ی نی نی خوشگجل مچل بده
●رابطه ها دردوحالت قشنگ میشوند
اول پیداکردن شباهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها●
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۵:۲۲:۳۵
آخرین حضور: ۱۳۹۴/۶/۵ ۱۴:۱۳:۳۹
(ویرایش)
زهره جون عزیزم میفهمم چی میگی گلم تو ازش انتظارداری هرکاری از دستش برمیادبراخوشحالیت بکنه واین انتظارزیادی هم نیس ولی خب شایدم همسرت ازتو انتظارداشته چون میدونستی ده روز دیگه میرین مسافرت درکش کنی وهمچین تقاضایی ازش نداشته باشی برا همین هم همچین عکس العملی نشون داده .بعدشم عزیزم تونباید خیلی زود وجلوی همسرت گریه کنی مردا اززنایی ک زود کم میارن هم زیاد خوششون نمیاد ودوس دارن زناشون قوی باشن .میدونم دلت شکسته ولی بازم خانومی کن وببخشش البته اگه میدونی ک اینجوررفتاراازاخلاقش نیست واین دفعه اینطوری کرده اگه غیر اینه زیادم زیاده روی نکن وک فک کنه این رفتارش درست بوده وحق با اونه
●رابطه ها دردوحالت قشنگ میشوند
اول پیداکردن شباهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها●
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۵:۵۵:۵۸
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

دوستان بیاین وبم پست گذاشتم شکلک هم گذاشتم نظرتونم تو وبم بگینshysmile

 

 

www.dokhtar-afsoon.mihanblog.com

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۰۵:۲۲
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

راستی تو کدوم استانی؟ اگه مشکلی نداره بگو

۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۱۸:۲۸
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

خانم پاشا!

چی شد همین من نظر دادم رفتی؟ اگه دوست نداری جواب بدی خوب جواب نده. چرا میری؟

۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۲۴:۳۱
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

بچه ها!

 

 همه رفتین من موندم تنها cry

۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۵۳:۱۷
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

یه داستان واستون میذارم اومدین بخونین و نظر بدین  

 

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که ۴ زن داشت . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد… بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد. 

زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد 


واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید. 

اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت : 

” من اکنون ۴ زن دارم ، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت ، چه تنها و بیچاره خواهم شد !” 
بنابرین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند . اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت :
” من تورا از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟” 
زن به سرعت گفت :” هرگز” همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
ناچاربا قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت : 

” من در زندگی ترا بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟” 

زن گفت :” البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم ” قلب مرد یخ کرد.

مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت : 

” تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر ، می توانی در مرگ همراه من باشی؟” 

زن گفت :” این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،…متاسفم!” گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.

در همین حین صدایی او را به خود آورد : 

” من با تو می مانم ، هرجا که بروی” تاجر نگاهش کرد ، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد .غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت :” باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم …”

در حقیقت همه ما چهار زن داریم !

الف : زن چهارم که بدن ماست . مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ، اول از همه او ترا ترک می کند.

ب: زن سوم که دارایی های ماست . هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.

ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.

د: زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می کنیم . او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است

 

۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۵۶:۰۷
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

زهره جان مازندرانم آمل

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۶:۵۸:۲۴
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

ببخشید متوجه نبودم اومدی...آره زومبا خیلی جالبه منم اول میترسیدم اشتباه انجام بدم خجالت بکشم ولی حرکاتشونو چندبار اول آروم آروم بعد تندتند انجام میدن سخت نیست زود یادمیگیره اونجاهم خیلیها تازه واردن..برو خیلی خوبه واسه روحیه هم خوبه زود یادمیگیری کاری نداره شکل خاصی نباید انجام بدی خودشون اونجا آروم اول انجام میدن تا بقیه پا به پاشون انجام بدن

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۷:۰۱:۱۵
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

مرسی از نظرتflower

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۷:۰۹:۰۱
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۱۰:۵۱:۳۲
(ویرایش)

ان شالله...

 

مازندران خوب هست ولی آب و هواش شرجیه جون آدمو میگیره

وقتی چترت خداست، بگذار ابر سرنوشت هرچقدر میخواهد ببارد...
خداجونم متشکرم زندگی بروفق مراد است....
۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۷:۱۱:۴۰
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

خیلی دوست دارم تک تک خانومایی که تو این تاپیک هستن و کمو بیش با زندگیشون آشنا شدم رو ببینم. چیز جالبیه نه؟

۱۳۹۴/۵/۱۵ ۱۷:۱۳:۴۱
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۲/۲ ۲۱:۴۶:۲۶
(ویرایش)

خیلی دوست دارم تک تک خانومایی که تو این تاپیک هستن و کمو بیش با زندگیشون آشنا شدم رو ببینم. چیز جالبیه نه؟

برای شرکت در گفتگو باید وارد سایت شوید.×

پاسخ سوالات بر اساس تاریخ پرسش سوال

اردیبهشت 1403
ش ی د س چ پ ج
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031
یک زن وبسایت تخصصی بهداشت و سلامت زنان و مادران