(ویرایش)
مادر شوهر من همون روز اول بم گفت منو مامان صذا نزن!بگو خانم فلانی!میدونین بچه ها پهلوان پنبم!بلد که نیستم همونحا بگم.از صبح اعصابم برا انتظارای اینا خرده.تازشم من نمیخام که مقابله به مثل بکنم فقط میخام بدونه که من چه حالی میشم وقتی بچه رو میگیرم بغلم میرم پیشش میگم عمو نکاه کن و لزین حرفا!محل سگ نمیزاره!الانم گفتم بیا ایندفعه که میبینتی به خاطر احتزام بزرگترش بچه که نمیفهمه تحویلش بگیر!بهم ریخت.
بهش میگم اگه بخاییم ایتطوزی رفتار کنیم هیشکی پیشمون ننیمونه!واینکه به قول ستاره کسی درجریان کارای منو شوهرم که نیست!دارم دیوونه میشم.
عهم