(ویرایش)
یکی دیگه
یادمه ۵ سالم بود یه روز رفتم خونه ی عمم.عمم پرده خریده بود واسه خونشون و داشت اونو نصب میکرد یه آهنگ هم گزاشته بود ٬آهنگه هم خیلی شاد بود.داشت جاهازشو میچید بنده خدا.اقا من دستشوییم گرفته بود خفن ولی چون عمم رو چهار پایه بود بهش نگفتم که دستشویی دارم.کم کم دیدم نمیتونم خودمو کنترل کنم هی شروع کردم ناخود آگاه وول
خوردن.عمه ی بیچاره ی من فکرد من خوشخالم و دارم
زیرپوستی میرقصم.دیدم از رو چهارپایه هی بلند بلند داره قربون صدقم میره و میگه عمه فدات شه میرقصی٬ قربونت برم انقدر قشنگ میرقصی و از این جور حرفا ...
اقا چشتون روز بد نبینه دیکه طاقتم تموم شده بودو جیش عجیب فشار اورده بود بهم.یه هو وسط قربون صدقه های عمم گفتم عمه جیش دارم نمیرقصم...
آقا این عمه هه با سرعت یوز پلنگ ایرانی طوری از چهار پایه اومد وپایین مه ببرتم دستشویی که مبادا ی وقت فرشو کثیف کنم ٬من از ترس ریدددددددددددددددم
آقا من یک داشتم نه دو
باور کنیدددددددد
تقصیر خودش بود میخاست هول نکنه که من نترسم اون کارو کنم .والاااااااا.بچه بودم میفهمید بچه..ً.....