(ویرایش)
سلام.
خب منم یه خاطره تعریف کنم بخندیم
روزهای اول عقدمون ک من برای اولین بار دعوت شدم حونه مادرشوهرم،ظهر که رفتیم بخوابیم این آقاشوهر ما اومد منو بوس کنه نفهمیدم چطور شد که دندونش نشست به لبم و چشمت روز بد نبینه خیلی درد گرفت هم ورم کرد هم سیاه شد درجا !!!
حالا عصر ما مونده بودیم چطور از اتاق بریم بیرون با این لب سیاه کرده خخخخ
رفتیم تو سالن از قضا جاریمم اومده بودن اونجا،که یهو گفت لبت چی شده ؟؟؟؟ منم گفتم هیچی ظهر ته دیگ میخوردم یهویی لبم رو جویدم
حالا بماند دیگه خونه که رفتم بقیه هی میپرسیدن لبت چی شده....من بازم دلیلش رو گفتم ولی شایدم فهمیدن ولی خودشون رو زده بودن اون راه خخخخخ
اینم از سوتی روز اول ما که آبرومون رفت