بیاین بیخیال همه چی شیم بخندیم，بدترین سوتی که تو عمرت دادی رو بگو

بهار سکینه رو خوب اومدی خخخخخخخخخ

بارانم خیلی با حال بود

خاطرات یکی ازفامیلامون.ک رفته مراسم فوت یکی از اشناهاشون ک موقعی ک پاشده بیاد رفته صاحب مجلس گفته مثلا دل جویی میکرده ک طرف اروم شه.یادش رفته گفته اقا ببخشین ک مرده.یعنی قیافه صاحب مجلسومیخوام تصور کنم اون موقع

سوتی نبوده فاجعه بده

روز اول ترم بود و جلسه ی معارفه

معمولا جلسه اول کلاس خیلی خلوته اما اون روز برعکس خیلی کلاس شلوغ بود اما کاملا ساکت و بی سر و صدا

یکی از دخترا اومد عطسه کنه که ناگهان صدای ناهنجاری از جای دیگش تولید کرد

یهو کل کلاس رفت هوا

طفلکی رو دیگه اصلا ندیدم

نمیدونم انگار کلا دیگه نیومد دانشگاه

وای واکنش پسرا خیلی بد بود

سلام بچه ها . چطورید همگی؟

یه روز مادر شوهرم رفته بود مسافرت 

بعدش واسه من سوغاتی یه پیراهن آورده بود همون لحظه که داشت سوغاتی منو میداد واسه خودشم یه دست سس خوربه خوشگل اورده بو منم فک کردم هم بلوز وایه من هم سس خوری یسره میگفتم دستت درد نکن یکی بس بود چرا زحمت کشیدی بعدا از رفتارش فهمیدم وایییییییی سس خوری واسه من نیست مردم بخدا

یه روز مادر شوهرم رفته بود مسافرت 

بعدش واسه من سوغاتی یه پیراهن آورده بود همون لحظه که داشت سوغاتی منو میداد واسه خودشم یه دست سس خوربه خوشگل اورده بو منم فک کردم هم بلوز وایه من هم سس خوری یسره میگفتم دستت درد نکن یکی بس بود چرا زحمت کشیدی بعدا از رفتارش فهمیدم وایییییییی سس خوری واسه من نیست مردم بخدا

فامیلای شوهرم تو عقد بستگی بودن

بعدپسره میره خونه دختره میرن تو اتاق دختره بعدم میرن رو کار از شانس بد این دوتا زوج در اتاق دختر خراب بوده و فقط از بیرون باز میشوده

و همون موقع که اینا رو کار بودن و کاملا لخت یکی در خونشونو میزنه مامان فک میکن در اتاقو میزنن که بیان بیرون میره در اتاق و باز میکنه وایییی چه صحنه ای میبینه

وقتی تصمیم گرفتیم باردار بشم به کسی چیزی نگفتیم

بعد خلاصه پری من نیومد رفتم از دادم شب گفت جواب میدن اقاشوهرماهم شب کار بود گفت با مامانش برم اقاماهم به مادرشوهر گفتیم ازمایش کم خونیه بعد بعد که جواب از و کرفتم اومدم پیشش صورتم پر اشک بدبخت هول کرده بود میگفت چی شده منم میگفتم حامله ام اونم بربخت ترسیده بود میگفت یعنی کم خونی نداری هنوز متوجه نشده بود چه خبره

خخخخ ترمه دومیه وحشتناک بود

خخخهههههههههههخخخخخخخ 

باحال بود

سلام

یه روز بازنداییم رفته بودم لباس بخرم از یارو تخفیف گرفتم مثلا هشت تومن بود من هفت تومن دادم وقتی برگشتیم دوستم خونه ی ما بود لباس منو دید خوشش اومد گفت چندخریدی منم قیمت واقعی رو گفتم تخفیفو نگفتم گفتم هشت تومن زنداییم حواسش نبود من تخفیفو نگفتم برگشت به من گفت اگه شش تومنم میخواستیم میدادا حالا هفت گرفتیم

من

دوستم 

زندایم

بازم یادم بیاد مینویسم

خخخخ ترمه باحال بود