تعداد بازدید : 168533
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱/۲۳
تاریخ آخرین پست : ۱۴۰۱/۷/۱۲
کاربران آنلاین : 0
۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۶:۵۹:۰۰
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۷/۱۸ ۲۳:۴۰:۴۷
(ویرایش)

سلام بچه ها

تازه واردا خاطره بگن سوتی بگن زووووود

اورین النه کارت درسته خخخخخ خدا قوت

عسلک بدو بیا بگو خخخخ با دهن روزه منتظریم خخخخخ

از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد!جو از جو
۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۷:۰۵:۳۳
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۶:۰۲:۵۰
(ویرایش)

من مهرسام .من و نامزدم  تازه چند ماه بود  عقدبودیم که شوی گرام از سرکار آمدن خونه ما وبعد از خوردن کلی غذای مادرزن پز رفتیم اتاق خواب  من تا درو بستم آقا انگار عطش بوده کارو شروع کرد رسیده بودیم به بخش آه و ناله دار کار که آبجی کوچکیم در اتاق رو باز کرد  و آمد تو بچه ماتش برده بود نه من میتونستم  از زیر شویبیام بیرون میومدم  هم که بدتر دوتا مونم  لخت.بچه نگاه  کرد و در و بست و رفت حالا رفت به مامانم گفت  که  آبجی در حال بکن بکن بود یا نه؟؟؟؟

۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۷:۱۵:۲۷
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۶:۰۲:۵۰
(ویرایش)

مامان و  بابام سال قبل رفته بودن حج من و داداشم خونه بودیم و آبجیم خونه مامان  بزرگم  داداشم تو هفته دو روز یه شهر دیگه دانشگاه  داشت و می رفت دانشگاه. تو این دو هفته ای مامانم اینا نبودن و تو چهار روزی که داداشم نبود کارما شده لذت دیگه روزی سه چهار بار دیگه دستمال کاغذی  خونه هر روز یه بستش مصرف میشد  همسری می گفت خدا خیرشون بده ما که دلی از عزا در آوردیم نمیدونست که آقا کیفشو  برده من کمرم داره نصف میشه.

۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۷:۱۷:۱۴
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۶:۰۲:۵۰
(ویرایش)

تازه این جا رو پیدا کردم خاطره دارم تا دلتون بخواد. happy

۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۷:۲۸:۲۶
آخرین حضور: ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۶:۰۲:۵۰
(ویرایش)

من همیشه  این فکر  تو ذهنم  بود که  موقع رابطه واژن پاره میشه و خون زیادی میاد بعد عقدمون اولین  بار که همسری دلش میخواست من خیلی می ترسیدم خونه خودمونم  نبودیم  خونه همسری بودیم آقا این و که  گفت من گفتم اگه واژنم پار بشه و جلوی خونریزی  رو نتونیم  بگیرم همه خبردار میشن آبرومون  میره این و که گفتم همسری دیگه از خنده نمی تونست نفس بکشه منم هاج و واج مونده  بودم بعدش که برام توضیح  دادحالا من از خنده میمردم. من همسریم  پرستاره.

۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۸:۰۹:۵۶
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۵:۵۵:۴۳
(ویرایش)

سلام به همگی . من تازه به جمعتون اضافه شدم . خیلی از خاطراتتون خوشم اومد . یاد خاطرات خودم افتادم . الآنم میخوام از خاطره شب بعد عروسیم براتون بگم . ما با خونواده شوهرم توی آپارتمان پدرشوهرم زندگی می کنیم و ایشون کادوی عروسی به هر فرزندش یه واحد می ده . ما واحد کناری خونه خواهرشوهرم زندگی میکنیم . من و شوهرم شب عروسی بدلیل خستگی زیاد کاری نکردیم . اما بدلیل رسوماتی که بود وانمود کردیم که کار تموم شده . مادرم برامون همه چی آماده کرده بود ولی مادرشوهرم گفت برامون صبحونه حاضر کرده و بریم اونجا . من روم نشد و گفتم نمیام . میخواستم سوتی ندم که کاری نکردیم . شوهرم صبحونه آورد توی خونه خودمون ولی گفتم اون بره که بی ادبی نباشه . ظهرش من یه دوش گرفتم داشتم نماز می خوندم که شوهرم رفت یه حالی از خواهرش بپرسه یکم سردرد داشت شب قبلش . درو نیمه باز گذاشت و رفت . خواهرشوهر دلش هوای مارو میکنه میگه بیام ببینمش شوهرمم میگه رفته حموم . میگه اشکال نداره میام میز ناهارتونو میچینم که اذیت نشه و راه میفته سمت در خونه ما . شوهرم هرچی کرده بود نتونسته بود جلوشو بگیره . یهو خواهرشوهر اومد و منو در حال نماز خوندن دید داشتم دعا می کردم یدفعه اومد تو خونه . از جام پریدم . گفت داری نماز میخونی ؟؟؟ گفتم آره دیگه . چیز نداشتم رفتم حموم نماز خوندم . قیافه من good

قیافه شوهرم anim2-wacsmiley

قیافه خواهرش what

زندگی زیباست ....
اما کوتاه
۱۳۹۵/۳/۳۰ ۲۰:۱۸:۰۳
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۷/۱۸ ۲۳:۴۰:۴۷
(ویرایش)

خخخخخخ عروس باحال بود خدا قوت

خخخخخخ زهرا گلی خدا قبول کنه

از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد!جو از جو
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۰۴:۳۹:۱۲
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۳/۱۹ ۱۵:۰۴:۳۱
(ویرایش)

anim2-25r30wiعاااااااااالی بود عاااااااااااالی

24سالمه . شهریور 94ازدواج کردم .
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۰۹:۰۳:۰۸
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱۱/۳۰ ۱۱:۳۸:۱۶
(ویرایش)

بهار خانوم عزیزم سوتی هاتو بگو anim2-4d564ad6

۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۱:۱۳:۲۵
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱۱/۳۰ ۱۱:۳۸:۱۶
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۴:۱۰:۰۹
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱۱/۱۰ ۲۰:۳۴:۱۱
(ویرایش)

الی خاطراتت خیلی باحال بود

کلی بلند بلند خندیدم

هرکه در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۴:۱۲:۱۲
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۱۱/۱۰ ۲۰:۳۴:۱۱
(ویرایش)

از صفحه اولش بخون

هرکه در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۴:۳۰:۳۲
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۷/۱۸ ۲۳:۴۰:۴۷
(ویرایش)

خدارو شکر که میخندین بچه ها

شمام بگین مگه میشه سوتی نداده باشین

از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد!جو از جو
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۱۴:۴۰:۱۰
آخرین حضور: ۱۳۹۶/۳/۱۹ ۱۵:۰۴:۳۱
(ویرایش)

این سوتی که میخوام براتون تعریف میکنم مربوط میشه به پارسال عید که من مونده بودم کرج پیش شوشو و مامانم رفته بود خونه ی تهران برای دید و بازدید عید . ما یه خونه هم کرج داریم که یکی از بزرگترین بهانه های ما برای پیچوندن سر زدن به خونه ی ما بود .من یه برادر بزرگتر از خودمم دارم که متاهله . اولین بار که رفتیم برای چک کردن خونه وبیشتر از اون شیطونی برای اطمینان از اینکه برادرم و یا هیچکسه دیگه نمیاد داخل و مجبور بشه زنگ بزنه  تا درو براش باز کنیم کلید و همراه دسته کلید گذاشتم تو قفل پشت در . خونه ی ما به جز در کوچه یه در حفاظ هم داره که نرده ایه . در حفاظ رو هم قفل کردیم و با خیال راحت به کارمون رسیدیم..............cry

وقتی کار تموم شد و خواستیم از خونه بیایم بیرون یهو به یه در قفل برخورد کردیم که کلیدش هم پشت در اصلی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

استرس زندانی شدن اون لحظمون یه طرف . استرس آبروریزی هم یک طرف چون واقعا اگر از کسی کمک می خواستیم آبرومون می رفت ........ چون اینهمه قفل حتما یه دلیلی داره ........

خلاصه پس از ساعت ها فکر کردن و به نتیجه ای نرسیدن شوهرم از حفاظ رفت بالا و اونقدر تلاش کرد تا یکی از نرده های سقف که لق شده بود و بشکنه و بره اون طرف حفاظ و کلیدو بیاره

حالا تجسم کنید شوهری داغون ( به خاطر استرس و زوری که برای شکستن نرده زده بود . لباسش پاره . قیافش خاک و خلی و من زرد وزار و ترسیده ....

وقتی برگشتیم خونشون برای اینکه مشکوک نشن گفتیم ماشین خراب شد و قیافه و دیر کردنمون به خاطر اونه ..........

هنوز هم وقتی یاد حماقت و سوتی اون روزم میفتم از دست خودم لجم میگیره

جالبه که اونروز قرار بود برای نهار نون هم بگیریم و همه تو خونشون خواه ناخواه منتظر ما بودن که با قیافه های داغون برگشتیم خونه ......

blink اینم از خاطره ی بزرگترین سوتی من

24سالمه . شهریور 94ازدواج کردم .
۱۳۹۵/۳/۳۱ ۲۰:۵۹:۰۸
آخرین حضور: ۱۳۹۵/۷/۱۸ ۲۳:۴۰:۴۷
(ویرایش)

بهار😖😖😖😖😖

یعنی بیچاره شوهرت

 

 

سلام فاطم جون بگو عزیزم

از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد!جو از جو
برای شرکت در گفتگو باید وارد سایت شوید.×

پاسخ سوالات بر اساس تاریخ پرسش سوال

اردیبهشت 1403
ش ی د س چ پ ج
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031
یک زن وبسایت تخصصی بهداشت و سلامت زنان و مادران