(ویرایش)
خاطرات دبیرستانی
یه روز سر کلاس که یکی از بچه ها زیاد حالش خوب نبود معلممون ازش پرسید مشکلش چیه؟ اونم گفت که سرما خوردم
دوستش که کنارش بود یهو بلتد شد گفت سرما خوردی من اینجا نمیشینم میرم جای دیگه اونم گفت که نه دارم خوب میشم دیگه
یکی دیگه ته کلاس بلند شد گفت که یعنی دوره لقاحت هستی
به جای ایتکه بگه نقاهت گفت لقاحت
و اینکه معلممون کف کلاس ریسه میرفت و کلاس منفجر شد