پری جون سوتی بگو زوووود
یه روز مامانم یه قاب از بین وسیله های قدیمی پیدا کرد ، یه شعر قشنگ بود که خوشنویسی شده بوود... بعد دیدم هییی داره تعریف میکنه ، منو صدا کرد گفت به به ، مریم بیا ببین عجی قابی پیدا کردم خیلیی خوووبه ، اینو نگه دار بزنیم دم در دسشویی!!!!! من. مامانم مجددا من و همچنان مامانم و همچنان بعد از گذشت ۱۰ سال هنوز در عجبم چراااا واقعاا چرااا دم در دستشووییییی؟؟!!
خخخخخ برو دعا تو دستشویی نزده خخخخ
بده بخوریم!!!!!!! وای هر هر کرکر خیلی باحال بود
وای الی چه فکری کردی می می بیچاره رو گرفتی تو جمع خخخخخخخخخخخخخ😂😂😂🙈🙈🙈🙈🙈
میخواستم خوووب بفهمه خخخ
سلام به همه
این خاطره شوهرمه
رفته بودیم خونه یکی از فامیلا مردا همه دور هم گرم صحبت بودیم در مورد معامله املاک و از این حرفها زنموی بنده اومد سر صحبت رو باز کرد نه برداشت ونه گذاشت پرید تو حرف مردا گفت خب مصطفی جان حالا که نشستی رو معامله هات بگو ببینم چه خبر از معامله هات هیچی دیگه یه لحظه کل اون جمع ساکت شد پسر عموهام هم هی با نیشخند میگفتن اره راست میگه بگو چه خبرا
خخخخ یسنا
خخخخخخ
خاطره خاطره زودباشید
سلام چرا هیچکی دیگه خاطره نمیزاره
خخخخ بهار
خب بگو بارانم مام فیض ببریم
خخخخ روان پریش
بانک اطلاعات
ابزارهای بارداری و زایمان
ابزارهای رشد کودک
ابزارهای سنجش سلامت
پاسخ سوالات بر اساس تاریخ پرسش سوال
مطلب از سایر رسانه ها