(ویرایش)
سلام بر دوستای خوشمل خودممممم
چه خبراااا
سلام مانانا جووون .خوبی عزییییزززززم؟
من که دیروز تمرین نکردم اخه با شوهرم رفتیم بیروون
..رفتیم رودخونه اگه بدونید من چقدر خجالت کشیییدممم....
رفتیم اونجا دیدیم تقریبا خلوته و چند تا پسر بدون لباس تو سرو کله هم میزنن یا شنا میکنن خلاصه شوهرم که غیرتی منم که خجالتی به خاطر همین یه جای خلوت و دور از پسرا پیدا کردیم و جفت ماشینمون نشستیم و دره ماشینم باز گزاشتیم که دیگه از همه لحاظ چشممون به کسی نخوره و کسی هم مارو نبینه .. منم دیگه سفره رو پهن کردم غذا هم گزاشتم و دیگه حمله کردیم به غذاها و همینجور میخوردیم .. منم که وقتی گشنمه غذا خوردنم دیدن داره ..یه پامو جمع کرده بودمو انگار از قحطی اومدم..یه دفعه تو اون هوای گررم یه باد خنک اومد ..همینجور سرمو بلد کردم که یه نفس عمیق بکشم وبه رودخونه نگاه کنم یه دفعه دیدم یه عالمه پسر مثل بز کوهی رو تپه ی بالا سرمون نشستن و همه از دم لخت هنوز تو شک اونا بودم که یه پرایدی اومد جفتمون و چند تا پسر ازش پیاده شدن و شروع کردن به لخت شدن... من اصلا تو هنگ بودم ..هنوزم نصف غذا مونده بود.. شوهرمم که میدونست من در حال خجالت کشیدنم باقی مونده ی غذاها هم واسه خودش تا اخر خورد .. حتی واسه منم نزاشتتت.. بعدشم گفت بلند شو بریم یه جای دیگه... خلاصه رفتیم اونور رودخونه و کلی گشتیم تا جایی واسه نشستن پیدا کنیم یه دفعه مثل اینکه شوهرم چشمش به یه جای قشنگ افتاد و با ذوق گفت بیا اینجا بشییینییم اونجا هم درخت بود هم جوی اب که خیلی رمانتیک بود ..من داشتم به اون فضای شاعرانه نگاه میکردم که متوجه شدم شوهرم یه چشمش به زمینه و یه چشمش به من و هی انگاری میخواد یه حرفی رو بزنه ولی نمیگه منم که گفتم وای حتما میخواد یه جمله ی عشقولانه بگه همچنان بهش نگاه میکردم که دوباره به زمین نگاه کرد منم مسیر نگاهشو دنبال کردم تا رسیدم به یه خرابکاری بزرگ از گاوها و بزهایی که احیانا از اینجا رد شده بودنن خلاصه اینکه همینجور چشمم به اون خرابکاری بود و تو شوک بودم که شوهرم گفت البته اینجا قشنگه ولی حیوونا اینجا خرابکاری کردن بریم بالاتر رو سنگا بشینیم .. خلاصه منم که دیگه کلا روحیه م به هم ریخته بود و احساساتم به کلی قروقاطی شده بود گفتم باشه
خلاصه زیر انداز رو گزاشتیم و روش نشستیم .. که بخاطر سنگ های بزرگ و کوچیک باسن مبارکم از شدت درد داغون شد... اینم از بیرون رفتن ما با شوشو
بچه هاااا من امروزم تمرین نکردمم.. الانم شوهرم از سر کار میاد
دوستتون دارررم
من برم اتاقو جمع کنم که شوهرم اومد وحشت نکنه