(ویرایش)
روشا جون از دوستاي گلمون هستن كه احتياج به همفكري دارن!
داستانشون خيلي طولانيه!
من خيلي خلاصه مَي گم!
ايشون واژينيسموس بودن و بعد از يك سال درمان مَي شن و با همكاري كامل و رازداري همسرشون اين مسير رو طَي كردن!
تا اينكه متوجه مريضي جنسي تَو همسرشون ميشن كه اگه همون مَي بود خيلي خطرناك بود و يه بيماري ويروسي بوده!
روشا جون از ترس و نگراني به خونه مادر و پدرش ميره و قضيه رو مَي گه! و منتظر جواب آزمايش ميشن ! همسرش تا قبل از جواب از روشا مَي خواد كه برگرده خونه! اما اون قبول نمي كنه و وقتي شكر خدا جواب آزمايش منفي بوده و سالم بودن جفتشون ، همسرش سر لج ميوفته!
اونم راز روشا رو برملا مَي كنه و با دخالت خانواده ها ، ميرن خونه روشا، آبروريزي و كتك كاري و ... تازه مادر جاريش رو كه واسطه گذاشته بود تا آشتي بده ، هر چي حرف زده بود روشا عوض مَي كنه و آتيش به پا مَي كنه!
وخلاصه قيامتي ميشه
بعد از دو ماه بي خبري و جدايي ، روشا تصميم مَي گيره بره پيش مشاوره تا راه حل چي باشه تا زندگيش رو نجات بده!
قافل از اينكه اونطرف خانواده شوهرش حسابي شوهرش رو پر كردن ! خيلي سرد برخورد مَي كنه! و حرف از عدم تمكين زده ! ولي در حد حرف !
من به روشا جون خيلي سرزنش كَردم ! اما شوهرش هم بايد كوتاه بياد! اونم بايد خيلي كارا بكنه!
من به روشا مَي گم بره خونش، بهونه دست مردم نده! دل دشمن رو شاد نكنه!
روشا جون، با اجازت من خيلي خيلي خلاصه تعريف كَردم !