(ویرایش)
اما حرف دکتر رو مخم بود که گفته بود دهانه رحمت بازه و احتمال سقط نود درصده
همسرم گفت از شرکت استعفا بده منم چون خیلی بچه برام اهمیت داشت به سردبیرمون قضيه رو گفتم همکارا هم خوشحال از بارداری و هم ناراحت از استعفام بودن خلاصه یه جشن هم برام گرفتن کیک خوردیم و تا اخر مهر رفتم و از اول ابان خونه نشین شدم...
کلا دیگه بعد از اینکه وارد ماه دوم بارداری شدم حالت تهوع هام شروع شد هیچی نمی تونستم بخورم هر چی می خوردم هم گلاب به روتون بالا می اوردم از گوشت از بوی غذا بوی سبزی همه چی بدم می اومد صبح تا شب در حال اوق زدن بودم آزمايش خون ازمایشای مربوط به بارداری همه چیم اوکی بود هیچ نگرانی نداشتم حتی دکتر اولین سونو مو گفتم با غربالگری بعد اتمام ماه سوم برام نوشت اینم بگم دیگه دکترم عوص کرده بودم وقتی به دکترم گفتم دکتر قبلیم همچین چیزی گفته و احتمال سقطمو داده دکترم گفت حتی یک درصد هم حرفش رو تایید نمیکنم چون وقتی اسمش رو گفتم گفت میشناسمش
بهم روحیه داد و گفت جای هیچ نگرانی نیست
برا غربالگری تو ماه اذر بود که رفتم ازمایشگاه نیلو یکی از بهترین ازمایشگاه تو تهرانه
راستش استرس داشتم اولین بار بود سونو می رفتم و یه مانیتور بزرگ هم ذو به مادر بود و نی نیش رو میدید
هر کی میرفت اون تو بالای سی دقیقه کارش طول میکشید
نوبت به من رسید همین که دراز کشیدم خانومه سونو رو انجام داد و نی نی رو خیلی زود پیدا کرد و صدای قلبش رو هم برام گذاشت وقتی صدای قلبش رو شنیدم انتطارم برا دیدن نی نی هزار برابر شد دلم میخواست زودتر به دنیا بیاد و تو بغلم بگیرمش
کمتر از ده دقیقه کارم انجام شد وقتی اومدم بیرون همه با تعجب بهم نگاه میکردن که چقدر زود نی نی رو غربال کردن سی دی سونوگرافیم رو گرفتم اومدم خونه هزار بار بهش نگاه کردم شوهرم لی قربون صدقش می رفت.... خیالم از بابت سلامتیش راحت بود جواب ازمایش ها همه چی خوب بود ....
کوچکترین استرسی نداشتم.... اواخر ماه چهارم کلا حالت تهوع هام قط شد و دیگه راحت تونستم هر چی دلم میخاست رو بخورم.... کلاس های بارداری رو هم می رفتم شش جلسه تغذیه و .... تا قبل عید رفتم و از اواخر فروردین هم شش جلسه هفته ای یک بار کلاس ورزش بارداری و یوگا...