(ویرایش)
نیلوفر مهربون و شوهر دوستم از تو بعید بود عزیزم. نیلوفر جان زندگی و به خودت سخت نگیر و لذت ببر . مهم نیست که مهمونات افراد درجه 1 یا 2 فامیلت نیستن ، مهم اینه که آدم با کسی که رفت و آمد میکنه باهاشون بهش خوش بگذره ، ما هم چون دور از خانواده هامون هستیم همیشه همه ی مهمونامون دوستامون هستند البته دوستایی که از بودن باهاشون راضی هستیم و همه ی دوستامون و دعوت نمیکنیم. عزیزم اگه سختت هست مهمونی دادن بهش بگو و ازش بخواه که خیلی بیشتر از قبل کمکت کنه و هر کسی و نسبت به اولویتش و اینکه چقدر خودتون از بودن باهاشون لذت میبرید برنامه ریزی کنید که چند وقت یکبار باهاشون رفت و آمد کنید و سعی کن باهم به توافق برسید .
ببین شوهر خواهر من خیلی خیلی اهل مهمون بود ، خواهرم خیلی داد و بیداد میکرد و مخالفت میکرد و همیشه سر این مساله دعواشون بود ، خواهرم رفت پیش مشاور و باهاش درمیون گذاشت ، مشاور گفت از این به بعد تو خودت داوطلبانه زنگ بزن و مهمون دعوت کن. مشاور معتقد بود دعوت کردن شوهر خواهرم الان دیگه علاقه به مهمون نیست و لجبازی شده، چون خواهرم خیلی خیلی مقاومت میکرد و داد و بیداد میکرد برای مهمونی ددن.از وقتی خواهرم خودش داوطلبانه مهمون دعوت کرد ، شوهرش حالا دیگه مخالفت میکنه واسه مهمونی و حالا شوهرشه که میگه بیخیال مهمونی