😒خودتونو نگه دارید
مثل من باشید😊
یه بار به شوهرم پیله کردم
کار انجام شد هی وااااای من دستمال کاغذی نیست
شوهرم تو دستش گرفته بود که بره دستمال بیاره
گفتم نرو گفتم نرو میبینن ابرومون میره
رفت
مامانش جیغ میکشید!!!😂😂😂😂😂😂😂
وای الی، خیلی ضایع بوده خخخخ
خخخخخخ الی بیچاره مادر شوهرت😂😂😂
ما هم یبار دستمال یادمون رفته بود و یهویی شد دیگه همه جا کثیف شد لباسم و لباسش و ملافه و فرش اتاقم حتا! خلاصه بعدا مجبور شدم همه رو بشورم😩
ریما مگه چقد بوده؟؟؟ با همونا فرشم میشستی خخخخ
ما هم همچين خاطراتى داريم خيلى اون لحظه بده ولى الان كه فكرشو ميكنى خنده داره😜😂😂
خخخخخ الی جون 😁 هرجا یه قطره خورده بود🚿 ولی خداروشکر آبروریزی نشد مامانم نفهمید
سال دوم دوره کارشناسی بودم و از یه پسر خوشم می یومد خیلی آدم مومنی بود از رفتاراش حس کردم که اهل دوستیو این بحثا نیست خلاصه با هزار بدبختی عکسی ازش پیدا کردم و گذاشتم پشت صفحه گوشیم تا همیشه بهش نگاه کنم آرامش عجیبی این کار بهم می داد خونه ما شرق تهران بود دانشگاهم کرج و خونه اون آقا غرب تهران بود یه روز به بهانه خرید قاب گوشی رفتم تو مغازه ای تو پاساژ گلبرگ هفت حوض پسری که ازم گوشیو گرفت تا قاب رو برام بندازه دستش خورد به دکمه ی گوشیمو صفحه روشن شد عکس عشقمو دید و شانس گند من دوست صمیمیه این آقا از آب در اومد یعنی وقتی پرسید با این آقا چه نسبتی دارم داشتم می مردم از خجالت
الهه جون بگو!
من هستم!
واااااااااااااااااااااااااای خیلی باحال بود خاطرات همتون.
وای منم سوتی دارم انقدکه یادش میقتم میخام اب شم خخخخ میام میگم
سلام به همه...
واااای خیلی تاپیک باحالیه من دیشب خیلی تو فکر بودم سوتیای شمارو خوندم همه چی رو فراموش کردم و رو ویبره میخندیدم...
الهه جون منم دیشب خواننده ی خاموش بودم اعلام حضور نکردم
مزخرفترین سوتیه من ..ک چنبارم گفتم ..اینجام میگم شوهرمو دوستش داشتن از یکی از دوستای مشترکشون حرف میزدن ک تازه ماشین خریده .. منم پری بودم و فکرم درگییییر ... یهو گفتم عاره زنش میگف پریاااد خریدن
واااای الهه خیلی با حال بود
سلام الهه جون
خیلی خاطره هات بانمک بود
مخصوصا اون قسمت که صدای کمربند شوهرت میومد
بچه ها منم یه بار دوران نامزدی شب خونه خانواده همسرم خوابیده بودم و همه تو اتاق خواب بودن پدر شوهر و خواهرشوهر و...
یهو دیدم تو تاریکی کسی آروم اومد کنارم خوابید فهمیدم نامزدمه و داشت منو بغل میکرد و میبوسید یهو چراغ اتاق روشن شد آخه خواهرشوهرم میخواست بره دستشویی
از خجالت مخصوصا تو اون حالت آب شدم
واي خيلي خاطره هاتون باحاله مردم از خنده
بانک اطلاعات
ابزارهای بارداری و زایمان
ابزارهای رشد کودک
ابزارهای سنجش سلامت
پاسخ سوالات بر اساس تاریخ پرسش سوال
مطلب از سایر رسانه ها