(ویرایش)
این خاطره یکی از دوستامه
یه بار تو دوران نامزدی رفته بودیم بیرون.شوهرم رفت بیرون تا ابمیوه بخره منم از فرصت استفاده کردم یکی در کردم پنجرهها رو کشیدم پایین درم باز کردم مگه بو میرفت تو این بل بشو دیدم اقا داره تشریف میاره نگو پارک دوبل کرده پلیسو سرکوچه دیده برگشته!!
منم مونده بودم چیکار کنم از ترس پنجره هارو کشیدم بالا درو قفل کردم اونم با عصبانیت درو میکونه به در که درو باز کن منم خودمو زده بودم به شوخی و مسخره بازی بیچاره رنگش پریده بود عرق از سر و صورتش میریخت چون ماشین مال باباش بود هی داد میزد پلیس اینجاست درو باز کن منم میخندیدم میگفتم نه مگه بو میره
خلاصه پلیس اومد جریمه شد منم از فرصت استفاده کردم درو باز کردم بو بره!!
تا 2 روز باهام قهر بود ولی قیافه التماس امیزش یادم نمیره