(ویرایش)
روشا جون متاسفم براي جريان حلقه
مي خوام برات يه چيز تعريف كنم!
تَو خونه من بودم و مادرم و خواهرام با ٣ تا از بچه هاي خواهرام
جلوي چشم همه دامادمون ساعت و انگشتراش رو درآورد و گذاشت رو سنگ اوپن
وضو گرفت و نماز خوند
تا نمازش رو بخونه كسي اون سمتي هم نرفته بود
حلقه اش گم شد ! چقدر گشتيم
جايزه تعيين كرد كه بيشتر بگرديم ! ماه ها ما گشتيم و پيدا نشد
حتي كابينت ها رو كنديم ! اما نبود! هنوزم نفهميديم چرا؟ و كجاست ؟
باورت ميشه؟
فقط آدم مَي گه حيف ! چون هميشه بيشتر از ارزش مالي ، تكرار نشدن اون خاطره است ! ولي وقتي چاره اي نيست با جايگزين اون هم ميشه زندگي كرد