(ویرایش)
گرچه سکوت سرد بیانم
گوشهای منتظر تو را می آزارد
و واژه ها مرا نگاه می کنند به انتظار!
وحال بیان گرم توست که خنده بر لبانم جاری و قفل سکوت را باز میکند.
وتو خود را بر چشمهایم می گسترانی
وخوب می دانی که بر همه لحظه هایم راه می روی
واین بار شاه کلید قفل ها را بر می دارم
ودر پس آن واژه ها که در پشت لبانم در انتظارند
جمله دوست دارم را تقدیمت می کنم.
ولی دریای واژه ها امانم نمی دهد
کنار این همهدوست دارم های نگفته!
قطرات را دانه دانه جمع می کنم تا دریای دوست دارم را تقدیمت کنم.