(ویرایش)
نازلي جون! باز تَو ، تَو ايراني ! من ممكنه حالا حالا ها هيچ كس رو نبينم! مادرم مدام گريه مَي كنه كه من ميميرم و ديگه تَو رو نميبينم! دور از جونش!
دلتنگي خانواده رو از سرت دور كن! افسردگي حاملگي بهت هجوم آورده! نذار بهت غلبه كنه و چيره بشه! اينم كه حوصله نداري و اينا ، مال حاملگي!
من خيلي شديد بود و حاد ! دكترم آزمايش گرفت گفت تالاسمي مَي نور گرفتي! فهميدم از كم خوني شديده اينجوري شدم!
حالا دور از جون ميبيني يه علت فيزيكي هم داشته باشه مثل من! با دو تا قرص حل بشه!
البته مَي گم مال من خيلي حاد بود! يهو خاموش ميشدم! فقط مَي خواستم بخوابم! براي هر خبر خوب يا بد يك ساعت و نيم مثل إبر بهار گريه مَي كردم! حموم نميرفتم! حتي حوصله غذا خوردن يا آب خوردن هم نداشتم ! ويارمم شديد بود! ٧ كيلو كم كردم!شبا كابوس ميديدم! اصلا هيچ خبري نبود، نه خوب و نه بد فاز گريه داشتم ! البته هنوزم همينجوريم ولي خيلي بهتر شدم!