سـلام به همـگی ...سال نوتون مبارکـــ
من همین الان عضو شدم البته با اطلاعات قبلی ...
نمیدونم بگم خوشحالم یا ناراحتم ک انقد امثال من اینجا هست...
انشاالله به یاری اول خدا و دوم باعث و بانی این سایت هممون این غولو شکست بدیم تا یه شب خواب راحت داشته باشیم...
من دوساله ازدواج کردم و هنوز در مرحله اولیم!
الان ک دارم مینویسم بعد یه شب ِ سخت و کلی گریه و ناراحتیه...
امشب اوج ناامیدی ِ منه...
حتی امشب ازش خواستم منو طلاق بده.. انقد طاقتم طاق شده...
خیلی حرفا بهش زدم اما همش نه آورد...
یهو یادم اومد از این انجمن که یه سال پیش،تو اینستا راحبش یه پست خونده بودم، همونجا بود ک اسم بیماریمونو فهمیدم!
دوساعته دارم پستهای مختلف بچه ها رو میخونم با خیلیا شباهت داشتم خیلیا نتیجه گرفتن ک چقد خوشحال شدم و گفتم حتما منم همینجا بـــانــوی واقــعی،میشم.. اون روز روزِ اصلی عــروسی ِ مــاست... به امیـــدش
خب اینم بگم که شب زفاف ک بنده پرپر شده بودم و معاف بودم
موند برا بعد... من اصلا نه تو دوراج مجردی نه نامزدی و نه ختی تا قبل از عمل فک نمیکردم ب دردش، ... اما اون شب ک خواستیم شروع کنیم یهو پاهام قفل شد لرزیدم،،، مث خیلیاتون ...
و این ماجرا ادامه داشت چندین و چنــــد بار امتحان کردیم باز نشد... چنبار دکتر رفتیم ... دوبار معاینه شدم ک گفتن بکارت من از اون سرسختاس!! همین ترسمو بیشتر کرد...
اخرین باری ک دکتر رفتم یه ماه قبله
قرص ارامش بخش داد و شیاف ک یه ساعت قبل نزدیکی استفاده کنم.... یکــم فقط یکـــم تاثیر گزاشته روم اما هنوز ب نتیجه نرسونده منو،،، شوهرم میگه دوباره میریم دکتر.
من امشب یهو یاد این انجمن افتادم
امیدوار شدم..
ته دلم روشن شد که
اینجا مشکلم حل میشه ...
دوستان خواهش میکنم خیـــلی کمکم کنین یه دوست پایه میخام ک بتونم هرموقع خاستم باهاش حرف بزنم ،،تقریبا دیگه اجبار رومه و به شدت از اینور اونور میگن بچه بیار بچه بیار ...
این همه سال ترس داشتم شوهرم خیانت کنه
تا الان حفظ شده هنوزم ترسم همینه
میخام زودتر نتیجه بگیرم
خواهرای گل... بی صبرانه منتظر پیامهای پر از امیدتون و راه حل عاتون هستم ..ـ
اخ نمیدونین چقد دلم پر بود که برا یکی حرف بزنم...
چقد خوبه ک پیداتون کردم ...
از حس خوبم هرچــی بگـم کم گفتم ....
به امید روز عروسی ِ مــن ....
ساعت ۴:۵۱
از بی خوابی های شبانه ی من ....